Previous Next

حمله اسرائیل به قلب بیروت با “موشک‌های سنگرشکن”

در حمله هوایی اسرائیل به بیروت ده‌ها نفر کشته و زخمی شدند. گفته می‌شود که اسرائیل در این حمله از “موشک‌های سنگرشکن” استفاده کرده است. طبق برخی از خبرها، دو تن از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان هدف این حمله بوده‌اند.جنگنده‌های اسرائیلی، صبح روز شنبه ۳ آذر (۲۳ نوامبر) با استفاده از موشک‌های سنگرشکن، منطقه “البسطه الفوقا”، واقع در مرکز شهر بیروت، پایتخت لبنان را هدف حمله قرار دادند.

خبرگزاری دولتی لبنان گزارش داده است که نیروی هوایی اسرائیل “با پنج موشک یک ساختمان مسکونی هشت‌طبقه را در منطقه مرکزی بیروت به طور کامل تخریب کرده است”.

چندین ساعت پس از حمله، بوی شدید مواد منفجره در شهر به مشام می‌رسید. نیروهای امدادی در تلاش بودند تا در میان خرابه‌ها بازماندگان این حمله را پیدا کنند.

طبق این گزارش، این حمله شبیه حمله‌ای بوده است که حسن نصرالله، دبیرکل سابق حزب‌الله را هدف قرار داده بود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

طبق برخی گزارش‌ها، در حمله اسرائیل به بیروت ۱۱ نفر کشته و ۶۳ نفر زخمی شدند.

وزارت بهداشت لبنان هم اعلام کرده است که در حمله اسرائیل به مرکز بیروت ۱۲ نفر کشته و ده‌ها نفر زخمی شده‌اند.

رسانه‌های اسرائیلی گزارش داده‌اند که هدف حمله اسرائیل طلال حمیه، فرمانده برون‌مرزی حزب‌الله، بوده است. آمریکا قبلا هفت میلیون دلار جایزه برای ارائه اطلاعات درباره حمیه تعیین کرده بود.

برخی گزارش‌ها از احتمال هدف گرفتن نعیم قاسم، دبیر‌کل جدید حزب‌الله نیز خبر داده‌اند. پیش از این خبرهایی درباره مستقر شدن او در ایران منتشر شده بود.

راستی‌آزمایی مستقل این خبرها دشوار است و مقامات اسرائیلی و لبنانی نیز رسما کشته شدن افراد یادشده را تائید نکرده‌اند.

حزب‌الله لبنان هم درباره احتمال کشته شدن افراد رده‌بالای خود اطلاعاتی ارائه نکرده است. حزب‌الله بار قبل پس از ساعت‌ها سکوت سرانجام کشته شدن حسن نصرالله، رهبر خود را تائيد کرده بود.

خبر کشته شدن نصرالله از سوی حزب‌الله در حالی اعلام شد که این گروه پیش‌تر به خبرگزاری‌های رویترز، فرانسه و رسانه‌های محلی لبنان گفته بود که رهبرش “زنده و سالم” است.

گزارش رسانه‌های اسرائیلی و عربی

دو رسانه اسرائیلی “هاآرتص” و “وای‌نت” و همچنین برخی از سایر رسانه‌ها، چون العربیه و اسکای نیوز عربی در اخباری تأیید‌نشده از هدف قرار دادن محمد حیدر، از اعضای ارشد حزب‌الله در این حمله خبر داده‌اند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

حیدر که پیش‌تر نماینده مجلس لبنان بوده از بنیان‌گذاران دستگاه‌های امنیتی حزب‌الله محسوب می‌شود. رسانه‌های اسرائیلی از محمد حیدر به‌ عنوان “رئیس اتاق عملیات حزب‌الله” نام برده‌اند.

بلومبرگ: آمریکا روابط یک بانک با شبکه حسین شمخانی را بررسی می‌کند

وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا در حال بررسی روابط بانک جی‌پی مورگان با یک صندوق سرمایه‌گذاری مرتبط با حسین شمخانی است. شرکتی که بخشی از شبکه اقتصادی علی شمخانی است.خبرگزاری بلومبرگ می‌گوید، وزارت خزانه‌داری ایالات متحده در حال بررسی ارتباط بانک جی‌پی مورگان با صندوق سرمایه‌گذاری “اوشن لئونید” (Ocean Leonid Investments) است که گفته می‌شود بخشی از شبکه حسین شمخانی، پسر علی شمخانی، مقام ارشد پیشین امنیتی ایران، است. این بررسی متمرکز بر رعایت قوانین بانکی و فعالیت‌های شمخانی است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

بر اساس گزارش‌ها، این تحقیقات بررسی می‌کند که آیا جی‌پی مورگان هنگام پذیرش این صندوق مستقر در امارات، به‌عنوان مشتری، تمامی قوانین و مقررات را رعایت کرده است یا خیر. گفته شده است که حسین شمخانی در این فعالیت‌ها نقش دارد و تحقیق درباره این موضوع هنوز در مراحل اولیه قرار دارد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در سپتامبر سال جاری میلادی ، ۱۲ منبع به خبرنگاران بلومبرگ گفتند که گروه اقتصادی “میلاووس” به رهبری حسین شمخانی، با نام مستعار “هکتور”، از دو سال پیش طبقه سی‌وهشتم یک برج لوکس در دبی را اجاره کرده و پس از مدتی کوتاه در بازار جهانی انرژی به نفوذ زیادی دست یافته است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که دفتر شرکت اوشن لئونید نیز در همان برج مستقر است.

برخی مدیران ارشد این شرکت، به دلیل ترس از تحریم‌ها، سمت خود را در موسسات خیریه اعلام کرده‌اند.

در این گزارش آمده است: «شرکت میلاووس با مدیریت حسین شمخانی در دبی، از طریق فروش کالاهایی از مبدا ایران، روسیه و جاهای دیگر میلیاردها دلار به دست آورده است.»

در سال ۲۰۲۰، وزارت خزانه‌داری آمریکا برخی مقامات ارشد رژیم ایران، از جمله علی شمخانی، را به دلیل نقش کلیدی او در اجرای سیاست‌های داخلی و خارجی رهبر جمهوری اسلامی تحریم کرد.

تحریم‌ها شامل فرزند علی شمخانی نمی‌شود

گزارش‌ها نشان می‌دهد که جی‌پی مورگان به این صندوق خدمات مالی ارائه داده است ولی هنوز هیچ الزامی برای قطع این رابطه وجود ندارد، زیرا حسین شمخانی یا شرکت وی در فهرست تحریم‌ها قرار ندارند.

این تحقیقات همچنین احتمال وجود نقص‌هایی در تطابق بانکی را بررسی می‌کند. بر اساس گزارش، بانک جی‌پی مورگان ملزم به قطع رابطه با این مشتری نیست، چرا که نه حسین شمخانی و نه این صندوق در فهرست تحریم‌ها قرار ندارند. با این حال، در ماه گذشته، مرکز مالی بین‌المللی دبی شرکت‌های وابسته به شبکه شمخانی را تحت فشار نهادهای نظارتی بین‌المللی معلق کرد.

ماه گذشته، مرکز مالی بین‌المللی دبی (DIFC) تحت فشار نهادهای نظارتی بین‌المللی، برخی از شرکت‌های مرتبط با شبکه حسین شمخانی را معلق کرد.

قانون فدرال ایالات متحده بانک‌ها را ملزم می‌کند تا فعالیت‌های مشکوک را تحت نظارت قرار داده و از جریان پول‌های غیرقانونی جلوگیری کنند. بانک مرکزی آمریکا نیز به بررسی تعاملات مالی با شبکه شمخانی پرداخته، اما از اظهارنظر درباره این موضوع خودداری کرده است.

صدور حکم مجازات ترامپ در پرونده حق‌السکوت باز هم عقب افتاد

بنا بر تصمیم قاضی دادگاه نیویورک، صدور حکم محکومیت دونالد ترامپ در پرونده حق‌السکوت برای سومین بار به تعویق افتاد. او اعلام کرد که کلیه فرایندهای این پرونده تا زمان شنیدن استدلال‌های طرفین در ماه دسامبر متوقف شده است.خوان مرچان، قاضی دادگاه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب و پیشین ایالات متحده آمریکا روز جمعه ۲۲ نوامبر (۲ آذر) اعلام کرد که کلیه فرایندهای پرونده “حق‌السکوت” را تا پایان مهلت تعیین‌شده برای ارائه استدلال‌های طرفین در ماه دسامبر، متوقف کرده است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

بنا بر این تصمیم، صدور حکم مجازات دونالد ترامپ در این پرونده برای سومین بار و تا زمان نامعلومی، به تعویق افتاده است.

در همین حال دادستان منطقه منهتن نیویورک که ترامپ را با ارائه کیفرخواست نزد دادگاه تحت پیگرد قرار داد نیز اشاره کرده که برای صدور حکم مجازات ترامپ “می‌توان تا بعد از پایان دوره دوم ریاست جمهوری” او، منتظر ماند.

وکلای ترامپ: محکومیت باید به دلیل مصونیت ریاست جمهوری لغو شود

در عین حال وکلای دونالد ترامپ تاکید کرده‌اند که محکومیت موکلاشان باید به دلیل “مصونیت ریاست جمهوری” و همچنین به این دلیل که در “انجام وظایف او به عنوان رئیس‌جمهور تداخل خواهد کرد”، لغو شود.

بیشتر بخوانید: حکم ترامپ در “پرونده حق‌السکوت” پس از انتخابات اعلام می‌شود

با توجه به این شرایط، تصمیم مذکور قاضی پرونده “حق‌السکوت” از سوی تیم ترامپ به عنوان یک “پیروزی” توصیف شده است.

دونالد ترامپ در ماه مه سال جاری میلادی در ۳۴ اتهام مطرح شده در کیفرخواست، مجرم شناخته شد. حکم مجازات او قرار بود روز ۲۶ نوامبر صادر شود. این درحالی است که ترامپ روز ۲۰ ژانویه دوره دوم ریاست جمهوری خود را شروع خواهد کرد.

جزئیات محکومیت ترامپ

هیئت منصفه دادگاه نیویوروک روز ۳۰ ماه مه (۱۰ خرداد) دونالد ترامپ را در پرونده مربوط به پنهان کردن پرداخت‌های غیراخلاقی به یک بازیگر سابق پورن و نیز جعل اسناد تجاری، مجرم تشخیص داد.

بیشتر بخوانید: پرونده حق‌السکوت؛ انتقاد شدید ترامپ از دستگاه قضایی آمریکا

این اولین بار است که در تاریخ ایالات متحده آمریکا یک رئیس‌جمهور سابق، محکوم می‌شود.

ممکن است ترامپ با چندین سال زندان مواجه شود که می‌تواند تعلیق گردد و یا مجبور شود جریمه نقدی پرداخت کند.

ماجرای ترامپ و ستاره پورن

الوین براگ، دادستان دموکرات منطقه نیویورک در ماه مه ترامپ را به ۳۴ فقره ارتکاب جرم در جعل سوابق تجاری در دوره کارزار انتخاباتی ۲۰۱۶ متهم کرده بود.

این اتهامات از تلاش ترامپ برای پوشاندن پرداخت‌ها به مایکل کوهن، وکیل شخصی او منشاء می‌گرفت که ظاهرا با پرداخت ۱۳۰ هزار دلار حق‌السکوت به استورمی دانیلز، یک ستاره پورن، سعی کرده بود او را به سکوت تشویق کند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

دانیلز مدعی شده با ترامپ رابطه جنسی داشته است. رئیس‌جمهور پیشین آمریکا با اعلام “بی‌گناهی”، داشتن رابطه با این ستاره پورن را تکذیب کرده است.

ایران بعد از صدور قطعنامه شورای حکام غنی‌سازی را افزایش داد

سخنگوی سازمان انرژی اتمی می‌گوید غنی‌سازی ۶۰ درصدی بعد از صدور قطعنامه شورای حکام آژانس متوقف نشده و افزایش پیدا کرده است. مقامات ایران در ارتباط با این قطعنامه و مذاکره با دولت جدید آمریکا اظهارات متفاوتی کرده‌اند.بهروز کمالوندی، سخنگو و معاون امور بین‌الملل سازمان انرژی اتمی ایران در برنامه گفتگوی ویژه خبری صداوسیما در واکنش به صدور قطعنامه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تهدید کرده است که ” فشارها نتیجه عکس خواهد داد، یعنی افزایش بیشتر ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم را به دنبال دارد”.

کمالوندی تاکید کرده است که غنی‌سازی اورانیوم بعد از قطعنامه قطع نشده و حتی افزایش هم پیدا کرده است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

به گفته سخنگوی سازمان انرژی اتمی، جمهوری اسلامی ظرفیت غنی‌سازی را دارد و به شکل قابل ملاحظه‌ای آن را افزایش می‌دهد.

این سخنان را کمالوندی یک روز پس از صدور قطعنامه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) بیان کرده است.

صدور این قطعنامه واکنش‌های متفاوت مقامات ایرانی را در پی داشت. برخی از مقامات تهدید کردند که جمهوری اسلامی هم اقدامات متقابلی انجام خواهد داد.

ابراهیم عزیزی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تهدید کرده است که “اگر قرار باشد پرونده به همان چرخه باطل برگردد” ایران از ان‌پی‌تی (پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای) خارج می‌شود.

اما برخلاف این موضع‌گیری، برخی دیگر از مقامات ایرانی مواضعی “آشتی‌جویانه” اتخاذ کردند و تمایل خود را برای مذاکره با دولت جدید آمریکا پنهان نکردند.

محسن نذیری اصل، سفیر و نماینده ایران در مقر سازمان ملل در وین و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قطعنامه شورای حکام را “غیرسازنده” خواند اما تاکید کرد که ایران “مسئولانه رفتار خواهد کرد” و دست “به اقدامات تحریک‌آمیز نخواهد زد”.

مجید تخت‌روانچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایران هم پیش‌تر از “باز بودن باب مذاکره با دولت ترامپ” سخن گفته بود.

لاریجانی: ما به سمت بمب نمی‌رویم، شما هم شروط ما را بپذیرید

علی لاریجانی، مشاور علی خامنه‌ای هم در گفتگو با پایگاه خبری رهبر جمهوری اسلامی (KHAMENEI.IR) با گفتن این که برجام “وحی منزل نیست” خواستار مذاکره با دولت ترامپ شد.

مشاور رهبر تاکید کرد: «ما به سمت بمب نمی‌رویم، شما هم شروط ما را بپذیرید. توافق بعدی بکنید. بنابراین ما توصیه نمی‌کنیم شما رفتار غلط قبلی‌تان را دنبال کنید. ولی به‌هرحال این هم یک راه‌حل است. بیایید از این راه‌حل استفاده کنید.»

اظهارات لاریجانی واکنش‌های زیادی برانگیخت طوری که او مجبور شد در شبکه اکس (توییتر سابق) درباره‌ منظور خود توضیح بیشتری بدهد و لحنی تندتر اتخاذ کند.

لاریجانی خواستار جبران خسارت ایران توسط آمریکا شده است. اظهارات او و سایر مقامات ایرانی دو ماه قبل از آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ بیان می‌شود.

ترامپ در دوره قبل ریاست جمهوری خود از برجام خارج شد. او در کارزارهای انتخاباتی خود صراحتا اعلام کرده بود که دوباره سیاست‌ “فشار حداکثری” به ایران را در پیش خواهد گرفت تا جمهوری اسلامی را وادار کند برنامه هسته‌ای خود را متوقف کند.

سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ این بار می‌تواند سخت‌تر از دوره قبل باشد، زیرا سیاستمداران حاضر در کابینه بعدی ترامپ مواضعی سرسختانه در قبال جمهوری اسلامی دارند.

ترامپ مارکو روبیو را به عنوان وزیر خارجه خود برگزیده است. روبیو جمهوری اسلامی را “حامی تروریسم” خوانده و گفته است: «این حکومت ویرانی‌های زیادی علیه مردم ایران و دیگر کشورها به بار آورده است».

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

وزیر خارجه ترامپ تابستان امسال به همراه یک سناتور دموکرات طرح “قانون مهسا” را برای تحریم مقام‌های ارشد جمهوری اسلامی به دلیل نقض حقوق بشر به مجلس سنا ارائه کرده است.

روبیو در آن زمان در بیانیه خود نقض حقوق بشر توسط مقامات جمهوری اسلامی را “وحشیانه” خوانده بود.

خبرگاه؛ پنتاگون: سربازان کره شمالی وارد جنگ اوکراین می‌شوند

لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا احتمال می‌دهد، به‌زودی حدود ۱۰ هزار سرباز کره شمالی که به روسیه انتقال یافته و در منطقه کورسک مستقر شده‌اند وارد عملیات جنگی علیه اوکراین شوند.خبرگاه دویچه وله فارسی مجموعه‌ای خبری از موضوعات و تحولات روز ایران، منطقه، آلمان و جهان در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره است.

در “خبرگاه” می‌توانید رویدادهای متنوع را به شکلی کوتاه و فشرده دنبال کنید.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

پنتاگون: به‌زودی سربازان کره شمالی در جنگ روسیه علیه اوکراین شرکت می‌کنند
طبق اظهارات وزیر دفاع آمریکا، این کشور احتمال می‌دهد هزاران سرباز کره شمالی که به روسیه منتقل شده‌اند به زودی وارد عملیات جنگی علیه اوکراین شوند.

لوید آستین، اعلام کرد: «بر اساس آموزش‌‌هایی که به سربازان کره شمالی داده شده و نحوه ادغام آنان در یگان‌های رزمی روسی، احتمال می‌دهم که آنها به زودی در جنگ علیه اوکراین شرکت کنند.»

با توجه به ارزیابی ایالات متحده آمریکا، به‌زودی ۱۰ هزار سرباز کره شمالی مستقر در منطقه کورسک روسیه به تشکیلات نظامی این کشور وارد خواهند شد.

کانادا: یکی دیگر از مقام‌های ارشد رژیم ایران شناسایی شد

آژانس خدمات مرزی کانادا اعلام کرد، یکی دیگر از “مقام‌های ارشد رژیم ایران” در کانادا شناسایی شده است. به گفته مقامات مهاجرتی کانادا، تعداد “عوامل شناسایی‌شده وابسته به رژیم ایران” اکنون به ۱۶ نفر رسیده است.آژانس خدمات مرزی کانادا (CBSA) روز جمعه ۲ آذر از شناسایی یکی دیگر از مقامات ارشد رژیم جمهوری اسلامی و تشکیل پرونده برای او خبر داد.

مقام‌های کانادایی نام فرد شناسایی‌شده را اعلام نکردند اما گفتند، پرونده این فرد برای “جلسه استماع اخراج” به اداره مهاجرت و پناهندگی ارسال شده است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

پورتال “گلوبال‌ نیوز” کانادا در گزارشی نوشته است، در حال حاضر هفت جلسه استماع اخراج علیه اعضای ارشد رژیم ایران در جریان است. طبق داده‌های این پورتال خبری، شمار افراد بلندپایه ایرانی که در کانادا ساکن هستند و در آستانه اخراج قرار گرفته‌اند اکنون به ۱۶ نفر رسیده است.

به نوشته گلوبال نیوز، دو مقام ایرانی پیش از این از کانادا اخراج شدند و در حال حاضر نیز پرونده تصمیم‌گیری درباره اخراج هفت مقام‌ ایرانی در جریان است.

جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا روز جمعه در پاسخ به پرسشی درباره این موضوع گفت: «ما اقدامات قابل‌توجهی برای مقابله با تاثیر رژیم قاتل ایران در کانادا و پاسخگو کردن آن انجام داده‌ایم.»

او افزود که نهادهای کانادایی اکنون در حال کار و فعالیت هستند تا اطمینان حاصل کنند که کانادا “پناهگاهی برای افرادی که قصد دارند اقتصاد و کشور را بی‌ثبات کنند و به خانواده‌های کانادایی آسیب برسانند، نیست”.

مقامات هیئت مهاجرت و پناهندگی به گلوبال نیوز گفتند، این اداره طبق رویه معمول خود اطلاعاتی درباره پرونده‌هایی که عمومی نیستند ارائه نمی‌کند.

کانادا در نوامبر ۲۰۲۲ رویکرد و سیاستی اتخاد کرد تا مانع ورود مقامات ارشد دولت ایران به این کشور شود.

این اقدام در واکنش به کشته شدن مهسا ژینا امینی توسط گشت ارشاد در تهران انجام گرفت. پس از کشته شدن این دختر جوان در صدها شهر ایران اعتراضات مردمی اتفاق افتاد و خیزش سراسری “زن زندگی آزادی” آغاز شد. اما این اعتراضات مسالمت‌آمیز توسط رژیم تحت رهبری علی خامنه‌ای به شدت سرکوب شد.

در واکنش به سرکوب این اعتراضات کانادا دولت ایران را به‌عنوان رژیم “حامی تروریسم و نقض‌کننده سیستماتیک و گسترده حقوق بشر” معرفی کرد. اعمال این سیاست‌ باعث شد به‌طور موثری جلوی ورود هزاران مقام ایرانی و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به کانادا گرفته شود.

گلوبال نیوز در ادامه گزارش خود به این موضوع هم اشاره کرده است که رژیم ایران و سپاه پاسداران رهبری آنچه “محور مقاومت” می‌نامند را بر عهده دارند که خشونت و بی‌ثباتی را در خاورمیانه ترویج می‌کند. جمهوری اسلامی اخیرا به ترور مخالفان و منتقدان در خاک کانادا نیز متهم شده است.

پیش از این رسانه‌های کانادا خبر داده بودند که پلیس این کشور توطئه عوامل ایران برای ترور اروین کاتلر، دادستان پیشین این کشور را خنثی کرده است.

گلوبال نیوز فاش کرده است که در سال جاری دستور اخراج دو مقام ایرانی به نام‌های مجید ایرانمنش و سلمان ثامنی صادر شده اما تا کنون تنها یکی از آن‌ها از کاناد اخراج شده است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

کانادا بیش از یک دهه است که روابط دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی قطع کرده است. این کشور در ماه ژوئن ۲۰۲۴ سپاه پاسداران را یک سازمان تروریستی خواند.

نامه‌ی سعید مدنی از زندان دماوند

این نامه از سعید مدنی پاسخ به یادداشتی‌ست که آصف بیات در اردیبهشتماه امسال در نقد نظرات او نوشته بود و در آسو منتشر شده است.

***

آقای دکتر آصف بیات عزیز

با سلام و احترام بسیار،

نقد و ارزیابی شما درباره‌ی نکات مطرح‌شده در گفت‌وگو با دوست و هم‌بند، آقای حسین رزاق را دریافت کردم و از اینکه به‌رغم انبوه گرفتاری و مشغله‌های علمی وقت خود را مصروف نگارش آن کردید، سپاسگزارم.

نخست مایلم تأکید کنم که از این نقد نیز مانند دیگر آثار شما بسیار آموختم و با بسیاری از نکات آن همدلی دارم. لذا اگرچه من نیز مانند شما آرزو دارم روزی روی نیمکت پارکی یا در محیط امنی بنشینیم و از نزدیک و چهره‌به‌چهره درباره‌ی مسائل ایران و جنبش دموکراتیک گفت‌وگو کنیم، اما از آنجا که بحث درباره‌ی مسائل درون جنبش دموکراتیک مردم ایران را نمی‌توان به آینده موکول کرد و تلاش برای پاسخ به مسائل کنونی را وظیفه‌ای ملی و اخلاقی در برابر همه‌ی علاقه‌مندان به ایران فردا می‌دانم، فرصت را مغتنم شمرده و به‌رغم محدودیت‌های زندان در تبعید و همین‌طور به قصد بهره‌مندی بیشتر از نظرات شما نکاتی را به عرض می‌رسانم:

۱ــ بی‌تردید با سخن شما درباره‌ی احتیاط در کاربرد مفاهیمی مثل «جامعه‌ی شبکه‌ای» و«جامعه‌ی جنبشی» و ضرورت توجه به بستر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که اندیشمندانی مثل کاستلز، تورن و تارو برای آن‌ها قائل شده‌اند، همدلی دارم. اما همان‌طور که اشاره کردید «استفاده از چنین مفاهیمی برای تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در اصل اشکالی ندارد، چه بسا تلاشی است برای بومی‌سازی آن‌ها». در عین حال به نظر می‌رسد ‌می‌توان از جهات دیگری نیز به کاربرد مفاهیم مورد اشاره توجه کرد که به اختصار توضیح می‌دهم:

۱ــ ۱. در تحلیل پدیده‌های اجتماعی لازم است به دیالکتیک ساخت اجتماعی و کنشگری همزمان توجه کرد. به قول گیدنز، «هرگونه بررسی پژوهشی در زمینه‌ی علوم اجتماعی یا تاریخ به ارتباط تنگاتنگ کنش با ساختار مربوط است»؛ و لذا می‌نویسد: «به هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که ساختارْ کنش را تعیین می‌کند یا برعکس». در واقع کنشگران اجتماعی همزمان هم بازتاب‌دهنده‌ی زمینه‌های اجتماعی و مادی‌شان (کشاورزی و فئودالی، نیمه‌صنعتی، صنعتی و پساصنعتی) هستند و هم توانایی «عقلانی» و «انگیزشی» برای کنش دارند. به سخن دیگر کنشگر اگر توانایی دخل و تصرف و فراتر رفتن از ساخت اجتماعی را نداشته باشد، کنشگر نخواهد بود. اما این به معنای آن نیست که کنشگرانِ جامعه‌ای در حال گذار مثل ایران در همان بستری کنش دارند که کنشگران جامعه‌‌ای صنعتی یا پساصنعتی. به قول مارکس: «انسان‌ها تاریخشان را می‌سازند، ولی نه آنچنان که خودشان دوست دارند، آن‌ها تاریخ را تحت شرایط دلخواهشان نمی‌سازند، بلکه تحت شرایطی این کار را انجام می‌دهند که مستقیماً در برابر آن‌ها وجود داشته و از گذشته به آن‌ها انتقال یافته است.» بنابراین عجیب نیست که جامعه‌ی در حال گذارِ ایران، «شبکه‌ای» یا «جنبشی» شود و البته سؤال مهم این است که آیا این جامعه‌ی شبکه‌ای و جنبشی به لحاظ ماهوی و همین‌طور کارکردی تفاوتی با جامعه‌ی شبکه‌ای و جنبشی در بستری پساصنعتی دارد؟ بسیار علاقه‌مندم پاسخ شما را به این سؤال بدانم، به‌ویژه با توجه به شناخت عمیقی که از بهار عربی دارید، آیا می‌توان نمودهایی از شکل‌گیری جامعه‌ی شبکه‌ای و جنبشی را در آن وقایع نشان داد؟ 

۱ــ ۲. جامعه‌ی ایران امروز لباس چهل‌تکه‌ای بر تن کرده‌ است که یک سوی آن رنگِ سنت دارد و سویه‌های دیگر رنگ مدرن و حتی پسامدرن. انقلاب ۵۷ مثل سایر انقلاب‌های سیاسی دگرگونی‌های عمیقِ خواسته و ناخواسته‌ی بسیاری برای جامعه‌ی ایران به همراه آورد. در بخش‌هایی پرده‌ی سنت را درید و اندیشه‌ی مدرن‌تری را به ارمغان آورد و در بخش‌هایی دیگر نظام پس از انقلاب تلاش کرد دیوار سست سنت را نوسازی کند تا فرو نریزد؛ برای مثال، موانع سنتی تحصیل و آموزش و فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان و دختران را کنار زد و آن‌ها را به خیابان و جامعه آورد و پس از آن تلاش کرد با برجسته کردن نقش زنان در خانواده و اصرار بر تبعیت زنان و دختران از سبک زندگی سنتی مردسالار آبِ رفته را به جوی برگرداند و لذا امروز حاکمیت جمهوری اسلامی در یک سو دائماً در بوق سنت می‌دمد و در مقابل، انبوه زنان و دختران ندای آزادی در سبک زندگی سر می‌دهند و به فاصله گرفتن از موازین زندگی سنتی به سوی جامعه‌ی مدرن و پس از آن دعوت می‌کنند. امواج جابه‌جایی جمعیت از روستا به شهر و بر هم خوردن تعادل جمعیتی به سود شهر در دهه‌ی ۱۳۷۰ نیز به دگرگونی‌های جدی در روابط خانوادگی و اجتماعی دامن زد و ایران را از جامعه‌ای روستایی-کشاورزی به جامعه‌ای شهری با ویژگی‌های متفاوت و متعارض تبدیل کرد.

به موازات این تغییرات جمعیت جوان ایران که به‌سبب توسعه‌ی وسایل ارتباط جمعی بسیار مستعد تغییر بود در معرض دگرگونی‌های پرشتاب و سریع اجتماعی قرار گرفت و ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارش دچار تغییرات جدی شد، از جمله از مطلق‌انگاری و تقدیر‌گرایی فاصله گرفت و نسبی‌گرا و اراده‌گرا شد. یکی از مهمترین وجوه این تغییر در حوزه‌ی دین و ارزش‌های دینی و نگرش به دین بود که عمدتاً حاصل تجربه‌ی حکومت دینی و مواجهه با نهاد دین در کسوت حاکم بود؛ امری که دگرگونی‌های عمیقی در ذهن و قلب کل جامعه‌ی ایران پدید آورد، به ویژه میان نسل‌های پس از انقلاب. در چنین تلاطم و هیاهویی امواج انسانی مهاجرت به خارج از کشور از سویی و گسترش وسایل ارتباط جمعی از سوی دیگر، جامعه‌ی ایران را با نوعی بی‌نظمی حاصل از ضعف برنامه‌ریزی اجتماعی مواجه کرد که خود زمینه‌ساز تنوع و تکثر خرده‌‌فرهنگ‌های کثیر شد. متن حاضر محل و مجال تفصیل نمودهای این تغییرات نیست؛ اما فقط یک نمونه از این نمودها تحولات در ساختار و نهاد خانواده است که راهی دراز از خانواده‌ی گسترده‌ی پدرسالار به سوی خانواده‌ی هسته‌ای و سپس شبه‌خانواده را یک‌شبه طی کرد و پا‌به‌پای نهاد خانواده در جوامع صنعتی و پساصنعتی دگرگون شد. در بستر چنین تحولاتی شکل‌گیری پدیده‌های مدرن و پسامدرن از جمله «جامعه‌ی شبکه‌ای» و «جامعه‌ی جنبشی» چرا دور از انتظار باشد؟ خواص ساختاری نظام‌های اجتماعی، هم میانجی و هم پیامد عملکردهایی است که همین خواص به گونه‌ای واگشتی سازمان می‌دهند و لذا کنش که مستلزم قدرت یا توانایی دگرگون‌ساز موقعیت است می‌تواند همچنان که از ساختار اجتماعی متأثر است بر آثار ساختار نیز اثر بگذارد و حتی فراتر از آن رود. 

۱ــ ۳. همان‌طور که نوشته‌اید جامعه‌ی شبکه‌ای کاستلز چند ویژگی دارد و البته اگرچه شواهد نشان می‌دهد که صورت‌بندی این ویژگی‌ها در جامعه‌ی در حال گذار ایران کاملاً با صورت‌بندی آن‌ها در جوامع توسعه‌یافته و پساصنعتی منطبق نیست، این عدم تطابق به معنای آن نیست که جامعه‌ی ایران شبکه‌ای نیست. در گفت‌وگو با حسین رزاق و در آغاز بحث درباره‌ی شبکه توضیح دادم که شبکه همواره شکلی از سازمان روابط انسانی بوده و به خودی خود پدیده جدیدی نیست. تحلیلگران شبکه‌ای به مفهوم عامِ آن تلاش کرده‌اند قواعد رفتاری انسان‌ها و گروه‌ها و جمع‌ها را بررسی کنند و به عبارتی الگو‌های پیوند اعضای جامعه را در اعصار مختلف تحلیل کنند. در این نظریه‌ها کنشگران مختلف اعم از افراد، گروه‌ها، اصناف، و جوامع از نظر پیوند‌های اجتماعی‌شان بررسی می‌شوند. اتفاقاً در ایران و به‌ویژه در تاریخ معاصر از جمله مشروطه اَشکالی از شبکه شکل گرفته‌ بود که در سازماندهی روابط اجتماعی و سیاسی سهم داشت. در عصر جدید با ورود تکنولوژی‌ ارتباطی دیجیتال صورت‌بندی جدیدی از روابط شبکه‌ای شکل گرفت و به صورت امروزین درآمد که به جامعه‌ی برخوردار از آن جامعه‌ی شبکه‌ای گفته شد. در حال حاضر می‌توان جامعه‌ی ایران را شبکه‌ای به مفهوم کاستلزی آن نامید زیرا جامعه‌ی ایران از فناوری دیجیتال و موبایل بهره‌مند است و تکنولوژی ارتباطی نقشی مهم و کلیدی در ارتباطات افراد و نهادها، به‌ویژه برای تبادل اطلاعات در سطوح محلی، ملی و جهانی دارد و در هر فرصتی از این امکان برای به چالش کشیدن ساختار سلسله‌مراتبی قدرت بهره می‌برد. مطابق آنچه در فصلنامه‌ی آماری وزارت ارتباطات و فناوری آمده، در سال ۱۴۰۲ تعداد مشترکین تلفنِ همراه ۱۵۰ میلیون با ضریب نفوذ اینترنت ۱۷۴/۹۱ و تعداد مشترکین پهن‌باند سیار حدود ۱۰۹ میلیون با ضریب نفوذ ۱۲۶/۹۷ بوده است. بر اساس گزارش سایت تله‌متر، کاربران ایرانی پس از هند و روسیه رتبه سوم را در میان کشورهای جهان از جهت تعداد کانال‌های تلگرامی (به‌رغم فیلترینگ آن) داشته‌اند. در گزارش مذکور تعداد کانال‌های ایرانی حدود ۱۲۱ هزار و تعداد اعضای آن‌ها در مجموع یک میلیارد نفر برآورد شده است و به این ترتیب به طور متوسط هر ایرانی دست کم در ۱۲ کانال تلگرامی عضویت دارد. در نظرسنجی ایسپا (خبرگزاری دانشجویی جهاد دانشگاهی ایران) گزارش شده ۴۶ درصد مردم در اینستاگرام، ۳۵/۳ درصد در واتساپ و ۳۴/۲ درصد در تلگرام عضویت داشته‌اند و به‌رغم فیلترینگ در این فضاها فعالیت می‌کنند. 

خیزش مهسا در وضعیت انقلابی قرار نداشت و البته به نظرم برای انتساب «خصلت انقلابی» به این خیزش نیز باید تردید کرد

در ماجرای سیل بهار ۱۳۹۸ در استان‌هایی از جمله لرستان و خوزستان، پس از عبور از مسیر کوهستانی در منطقه‌ی دهدشت لرستان به روستایی با جمعیت حدود ۵۰ خانوار رسیدم که به استثنای دسترسی به برق، هیچ تفاوتی با روستاهای ۱۰۰ سال پیش نداشت؛ شاهد بودم که معلم روستا با تلفن همراه خود گروهی تلگرامی با عضویت ساکنین سابق روستا تشکیل داده بود که حالا در شهرهای مختلف ایران ساکن بودند؛ و از این طریق کمک آن‌ها را برای ساکنان سیل‌زده‌ی روستا گرد آورد و با آن‌ها درباره‌ی چگونگی بازسازی روستا پس از سیل مشورت می‌کرد. در هر حال وقتی کاستلز از جامعه‌ی شبکه‌ای در مکزیک و جنبش زاپاتیستا، به‌ویژه نقش آن در تحولات سیاسی مکزیک سخن می‌گوید، چرا نتوان از جامعه‌ی شبکه‌ای ایران سخن گفت.

۱ــ ۴. مفهوم جامعه‌ی جنبشی در تحلیل تحولات چند دهه‌ی اخیرِ جامعه‌ی ایران را از کار مشترک سیدنی تارو و دیوید میر (۱۹۹۸) عاریت گرفته‌ام و البته در متن مصاحبه به تفصیل تعریف آن‌ها از این مفهوم و مؤلفه‌های جامعه‌ی جنبشی را توضیح داده‌ام. آنچه کاربرد این مفهوم را برای جامعه‌ی ایران معنا‌دار و در عین حال جذاب می‌سازد تطابق روند تحولات دهه‌های اخیر از جنبش اصلاحات در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۱۳۷۰ تا خیزش «زن، زندگی، آزادی» با مختصات تعریف ارائه شده توسط دو صاحب‌نظر مورد اشاره است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: ۱) رشد تدریجی تعداد و تراکم اعتراضات، ۲) رشد تدریجی جغرافیای اعتراضات، ۳) نهادینه شدن تدریجی اعتراضات و به همین میزان غنی شدن گنجینه (repertoire) جنبش‌ها، ۴) نهادینه شدنِ تدریجی روش‌های سرکوب اعتراضات.

بنابراین به‌رغم آنکه تارو و میر (۱۹۹۸) مفهوم جامعه‌ی جنبشی را بر اساس تحولات جامعه‌ی آمریکا و به‌ویژه از دهه‌ی ۱۹۸۰ استوار ساخته‌اند و آن را پدیده‌ای در بستر جوامع پیشرفته‌ی صنعتی توضیح می‌دهند، همان‌طور که قبلاً توضیح دادم صورت‌بندی ذیل این مفهوم چارچوب بسیار مناسبی برای تبیین تحولات از اواسط دهه‌ی ۱۳۷۰ به این سو و نیز در آینده است.

بنابراین اگرچه سخن شما درباره‌ی ضرورت توجه به تبار مفاهیم در کاربرد آن‌ها متین و استوار است، به نظر می‌رسد در این زمینه به دیالکتیک ساخت اجتماعی و کنشگری از یک سو و نسبی بودن ویژگی‌های بستر شکل‌گیری پدیده‌هایی همچون شبکه‌ای و جنبشی‌ شدن جامعه از سوی دیگر نافی نکته‌ی شما نیست.

***

۲ ــ در پاییز ۱۴۰۱ و در تحلیل رویدادهای جاری، در یادداشتی تحت عنوان «صد سال و صد روز»، تلاش کردم تفاوت‌های مفهومی انواع کنش‌های جمعی (collective action) یعنی شورش (riot)، جنبش (movement) و خیزش (uprising) را توضیح دهم و بر این اساس تصریح کرده‌ام که کاربرد دو مفهوم شورش و جنبش برای اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ را مناسب نمی‌دانم و لذا در ارزیابی نهایی، تعبیر خیزش را به ماهیت اعتراضات نزدیک‌تر دیده‌ام. لذا حتماً با نظر شما درباره‌ی کاربرد مفهوم خیزش برای اعتراضات مذکور موافقم و البته به کارگیری واژه‌ی «انقلاب» را که عمدتاً اپوزیسیون خارج از کشور برای خیزش «زن، زندگی، آزادی» به کار گرفت نقد کرده‌ام. بنابراین همانطور که اشاره کرده‌اید خیزش مهسا در وضعیت انقلابی قرار نداشت و البته به نظرم برای انتساب «خصلت انقلابی» به این خیزش نیز باید تردید کرد، زیرا:

۲ ــ ۱. فرموده‌اید زمانی که مردم خواستار تغییر نظام و تحول ساختاری شوند می‌گوییم یک جنبش انقلابی به وجود آمده و لابد خصلت انقلابی پیدا کرده‌است. احتمالاً با این نظر که دال مرکزی اعتراضات ۱۴۰۱ آزادی به‌ویژه آزادیِ انتخابِ سبک زندگی و مصداق آن آزادیِ انتخاب حجاب و مخالفت با حجاب اجباری بود، موافق هستید. به‌رغم کثرت و تنوع معترضان و با نظر به موضوع یا مسئله‌ی آغازین و تداوم‌دهنده‌ی اعتراضات، به آسانی نمی‌توان نتیجه گرفت که اعتراضات حول محور تغییر نظام و تحول ساختاری رخ داده ‌است.

۲ ــ ۲. آیا صرف مطالبه‌ی تغییر نظام و تحول ساختاری می‌تواند نشان‌دهنده‌ی خصلت انقلابی یک خیزش شود؟ همان‌طور که فرموده‌اید: «انقلاب دگرگونی گسترده در جامعه است که در پی تغییرات سریع و ساختاری در سیستم حاکمیت بر اثر فشار یک جنبش انقلابی از پایین آغاز می‌شود». بدیهی است خصلت انقلابی نیز باید نمود‌های آشکاری در رفتار معترضان داشته باشد، آیا شواهدی در این زمینه سراغ داریم؟

۲ ــ ۳. اعتراضات مهسا را از اعتراضات ۸۸ یا ۹۸ به سبب همین خصلت انقلابی تفکیک کرده‌اید، در حالی که رادیکالیسم در همه‌ی اعتراضات دهه‌های اخیر به‌ویژه از جنبش سبز به این سو جاری بوده ‌است. شاید هیچ شعاری مثل «مرگ بر دیکتاتور» وجه اشتراک همه‌ی این اعتراضات نبوده ‌است. لذا اگرچه هر شورش، خیزش و جنبش اجتماعی خود ویژگی‌هایی دارد که آن را از اعتراضات قبل و پس از آن متمایز می‌کند، به نظر می‌رسد خواست تغییر و نارضایتی از وضع موجود فصل مشترک همه‌ی اعتراضات و کنش‌های اعتراضی سال‌های اخیر بوده‌ است، با این تفاوت که در خیزش مهسا مطالبه‌ی پوشش اختیاری و اعتراض به حجاب اجباری تعیّن ویژه‌ای به این اعتراضات داد. با وجود این، جای انکار نیست که اعتراض به حجاب اجباری و مطالبه‌ی اختیاری بودن پوشش ماهیتاً جز به چالش کشیدن ایدئولوژی نظام و اندیشه‌ی پشتیبان آن یعنی فقه نبود که در نتیجه مضمون خیزش زن، زندگی، آزادی را رادیکالیزه کرده ‌است.

۲ ــ ۴. جای انکار نیست که پرهیز من از کاربرد ادبیات «انقلاب» برای تبیین و تحلیل شورش‌ها، خیزش‌ها و جنبش‌های اجتماعیِ چند دهه‌ی اخیر ناشی از نگرانی نسبت به پیامد‌های وقوع تحول انقلابی برای منافع ملی و مردم ایران است، که پس از این بیشتر درباره‌ی آن توضیح خواهم داد.

***

۳ ــ همان‌طور که نوشته‌اید، مفاهیمی مثل جنبش، خیزش، انقلاب و دموکراتیزاسیون به هم مربوطند، اما همه در قالب جنبش اجتماعی قرار ندارند. لذا آنچه تلاش کرده‌ام در مصاحبه توضیح دهم سازوکار ارتباط این پدیده‌ها با یکدیگر است. در ادامه صورت‌بندی ارائه شده را به اختصار توضیح می‌دهم.

یکی از ‌شرط‌‌های مهم هر تغییر دموکراتیک در ایران ارتقای فرهنگ سیاسی است. 

۳ ــ ۱. کنش‌های جمعی، به معنای تلاش جمعی همه یا گروهی از مردم به سه صورت شورش، خیزش و جنبش اجتماعی دسته‌بندی می‌شوند. اعتراضات محلی یا ملی از اواسط دهه‌ی ۱۳۷۰ را می‌توان بر حسب ویژگی‌های کنش، فرآیند طی‌شده و سیر تکوین آنها با یکی از این مفاهیم توضیح داد: برای اعتراضات سال ۱۳۸۸ جنبش (جنبش سبز) و برای اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ خیزش (خیزش زن، زندگی، آزادی). در مصاحبه به تفصیل ارتباط مفاهیم شورش، خیزش و جنبش به مثابه‌ی سه صورت کنش جمعی را از دید خود توضیح دادم و از تکرار آن در اینجا خودداری می‌کنم.

۳ ــ ۲. در حال حاضر سه استراتژی اصلی تغییر (جریان‌های اصلی) در میان نیرو‌های سیاسی و اجتماعی مطرح است: اصلاح‌طلبی (رفرمیسم)، براندازی (انقلاب) و گذارطلبی (دموکراتیزاسیون). هر سه استراتژی در پی ایجاد سطحی از تغییر در نظام سیاسی به منظور عبور از بحران‌های کنونی و رسیدن به وضعیت مطلوب هستند.

۳ ــ ۳. کنش‌های جمعی (خیزش، شورش و جنبش) در خدمت پیشبرد استراتژی‌ها به‌ویژه دو استراتژی گذارطلبی و انقلاب قرار می‌گیرند؛ زیرا گذارطلبان به تقویت و توانمند شدن جامعه‌ی مدنی و سازمان‌های آن می‌اندیشند و انقلابیون به بسیج توده‌ای ذیل سازمان انقلابی.

۳ ــ ۴. یکی از شرط‌‌های مهم هر تغییر دموکراتیک در ایران ارتقای فرهنگ سیاسی است. کنش‌های جمعی سهم زیادی در ارتقای فرهنگ سیاسی دارند و در واقع اعتراضات متوالی به‌ویژه در سه دهه‌ی اخیر از جنبش اصلاحات تا خیزش مهسا سهم بسزایی در ارتقای فرهنگ سیاسی و گسترش اندیشه‌ی دموکراسی داشته‌اند و همین امر کمک شایان توجهی به تحولات سیاسی آینده به‌ویژه گذار دموکراتیک می‌کند.

۳ ــ ۵. کنش‌های جمعی به‌ویژه خیزش‌ها و جنبش‌ها نقش مهمی در گذار دموکراتیک دارند؛ زیرا جامعه‌ی مدنی را تقویت و توانمند می‌کنند. تأثیر جامعه‌ی مدنی در روند دموکراسی به قدری مهم است که نظام‌های اقتدار‌گرا می‌کوشند با تأسیس نهادهای تحت کنترل دولت یا دولت‌ساخته حوزه‌ی عمومی را به اشغال خود در آوردند و مانع از تأسیس و گسترش جامعه‌ی مدنیِ مستقل و خودانگیخته شوند. کنشگری جامعه در روند دموکراسی‌سازی از طریق سازمان‌های جامعه‌ی مدنی به‌خصوص جنبش‌های اجتماعی چنان تأثیر دارد که می‌توان ادعا کرد این روند حتی در غیاب ساختار‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ مناسب می‌تواند به میزانی از دموکراسی و بسط اندیشه‌ی دموکراسی کمک کند؛ برای مثال این پدیده را می‌توان در انقلاب مشروطه به روشنی نشان داد و البته این مانع از آن نیست که برای استحکام و تثبیت دموکراسی، در پی ایجاد تحولات ساختاری‌ای متناسب با رژیم دموکراتیک نیز بود. به هر حال می‌توان با اطمینان گفت که عوامل گذار به دموکراسی از عوامل دخیل در فروپاشی نظام‌های سیاسی پیچیده‌تر هستند.

۳ ــ ۶. ظهور نیرو‌ها و سازمان‌های جامعه‌ی مدنی به‌ویژه جنبش‌های اجتماعی خود بخشی از فرآیند آزادسازی و گذار به دموکراسی هستند؛ لذا کنش‌های جمعی به‌ویژه در جامعه‌ی جنبشی در قالب شورش‌ها، خیزش‌ها و جنبش‌های اجتماعی، نیرو‌های مهم پیش‌برنده و مؤثر در گذار به دموکراسی هستند و البته سایر سازمان‌های جامعه‌ی مدنی از جمله احزاب رسمی، رسانه‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد نیز سهم بسزایی در این زمینه دارند. به این ترتیب ترکیبی از عوامل ساختاری و عاملیت‌های کنشگران مسیر جامعه را به سوی دموکراسی باز می‌کند. تصور می‌کنم جامعه‌ی ایران در حال حاضر در میانه‌ی چنین فرآیندی قرار دارد.

***

۴ ــ متوجه نشدم که چرا توضیح من درباره‌ی فرایند کسب صلاحیت برای نیروهای مدعی رهبریِ تحولات سیاسی آینده را «تعبیری متافیزیکی» دانسته‌اید، به‌ویژه آن‌که در یادداشت درخشان «اپوزیسیون علیه جنبش» نیز فرقه‌گرایی و شکاف و نارواداری نیروهای سیاسی عموماً خارج از کشور را نقد کرده‌اید. به هر حال حتماً با نظر شما درباره‌ی جدی بودن و اهمیت مسئله‌ی «رهبری و سازمان‌دهی برای تحولات آینده» کاملاً موافقم؛ به‌خصوص آنکه در فرآیند تکوین جنبش دموکراتیک مردم ایران، ورود به سنت «مذاکره و ائتلاف‌سازی» نیازمند شکل‌گیری رهبری و سازماندهی است. اما همان‌طور که نوشته‌اید، به‌شدت منتقد رویکردهای تصنعی و صوری به رهبری و ائتلاف در میان نیرو‌های حامی تغییر مثل «از زاده تا زاده» هستم که بیشتر تعبیری ریتمیک و شاعرانه از طیف نیروهای سیاسی اپوزیسیون است و نه استراتژی ره‌گشا برای حل مسئله‌ی رهبری و سازماندهی. لذا به نظرم هر گونه «ائتلاف‌سازی» فقط در بستر استراتژی و هدف‌گذاری مشترک و هم‌سو با تکیه به موازین مشخص و روشن ممکن خواهد بود.

در گفت‌وگو تلاش کرده‌ام رویکردی که شکل‌گیری تحولات آینده را بر پایه‌ی نخبه‌گرایی دنبال می‌کند و رهبری را حاصل توافق نیرو‌ها و افراد، فارغ از بستر و زمینه‌ی اجتماعی می‌داند و تلاش دارد با ساده‌سازی، مسئله‌ی رهبری و سازماندهی را به کنار هم نشستن چند سلبریتی تقلیل دهد، نقد کنم. تصور می‌کنم شما نیز تأیید می‌کنید که قرار گرفتن در موضع و جایگاه رهبریِ تحولات سیاسی-اجتماعی حاصلِ طی شدن فرآیند کسب صلاحیت و مرجعیت در میان همه یا بخشی از جامعه است و ائتلاف‌سازی نیز موکول است به شکل‌گیری همگراییِ استراتژیک و مشی واحد. پر واضح است که این امر وظیفه‌ی دشوار و پیچیده‌ی هر نیروی حامی تغییر است، زیرا هم‌چنان که آدام پرزورسکی گفته: «فقط مشروعیت نیست که برای حیات رژیم ضروری است، یک رژیم ممکن است به‌‌رغم فقدان مشروعیت عمومی، فقط به ایجاد ترس و وحشت خودش را در قدرت نگه دارد، آنچه اهمیت دارد وجود آلترناتیو مطلوب برای رژیم اقتدارگرا است که مردم آن را ببینند.»

***

۵ ــ پرسیده‌اید که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد. البته مطمئنم توضیحاتم جز مصداق «زیره به کرمان بردن» نیست، اما سعی می‌کنم مختصری از آنچه در گفت‌وگو گفته‌ام را اینجا به اختصار بازگو کنم:

۵ ــ ۱. همان‌طور که در تعریف انقلاب نوشته‌اید «انقلاب دگرگونی‌های گسترده در جامعه است که در پی تغییرات سریع ساختاری در سیستم حاکمیت بر اثر فشار یک جنبش انقلابی از پایین آغاز می‌شوند». در بحث پیرامون انقلاب مسئله‌ی محوری، برنامه‌ی جنبش انقلابی برای طی کردن فرایند انقلابی و دستیابی به پیروزی است، به این معنا که اگر فرآیند انقلاب را شامل سه اپیزود: ۱) دوره‌ی مبارزه‌ی انقلابی، ۲) لحظه‌ی انقلابی (جا‌به‌جایی قدرت)، ۳) استقرار دولت انقلابی بدانیم، نیرو یا جنبش انقلابی در دوره‌ی مبارزه‌ی انقلابی یعنی در دوره‌ی منازعه با نظام اقتدارگرا، هدف خود را آمادگی برای لحظه‌ی انقلابی (و همان‌طور که اشاره کرده‌اید فروپاشی حاکمیت) قرار می‌دهد تا پس از استقرار دولت انقلابی نظام بدیل جایگزین نظام پیشین شود. اما گذار دموکراتیک به معنای دموکراسی‌سازی، روند گذار از حکومت اقتدارگرا به حکومت دموکراتیک و تحکیم آن است. هم‌چنان که هانتینگتون گفته ‌است، «اگر انتخاب همگانیِ تصمیم‌گیرندگانِ بلندمرتبه اساس دموکراسی است، پس نقطه‌ی کلیدی در روند دموکراسی‌سازی جایگزینی حکومتی که به این شیوه انتخاب نشده است با حکومتی است که از طریق انتخابات آزاد فراگیر و عادلانه برگزیده می‌شود». بنابراین در دموکراسی‌سازی مسئله فقط گذار از اقتدارگرایی نیست بلکه گذار به دموکراسی است؛ زیرا سقوط حکومت اقتدارگرا با مثلاً کودتای نظامی، مداخله‌ی خارجی یا دوره‌ای نسبتاً طولانی از کشمکش و منازعه و جنگ داخلی (انقلاب) به احتمال زیاد نمی‌تواند به دموکراسی ختم شود. حاملان استراتژی گذار می‌پذیرند که روند دموکراسی‌سازی درازمدت است و برخلاف استراتژی انقلابی، جابجایی قدرت را لزوماً معطوف به نتیجه‌ی مطلوب استقرار نظام دموکراتیک نمی‌دانند. به همین دلیل در روند گذار دموکراتیک تلاش می‌شود قواعد بازی سیاست اقتدارگرایانه با قواعد دموکراتیک جابه‌جا شود. بنابراین دموکراسی‌سازی مبین تغییرات ساختاری سیاسی در مسیری دموکراتیک است و حرکت از حکومتِ کمتر پاسخگو به حکومتِ بیشتر پاسخگو، از انتخابات کمتر یا اصطلاحاً غیر‌رقابتی به انتخابات آزادانه‌تر، عادلانه‌تر و رقابتی‌تر، از حقوق مدنی و سیاسیِ به‌شدت محدود و تحت نظارت به حقوق مدنی و سیاست بازتر و گسترده‌تر، از انجمن‌ها، احزاب و کانون‌های کمتر مستقل یا اصلاً وابسته، به جامعه‌ی مدنی با احزاب، انجمن‌ها و کانون‌های با استقلال و خودگردانی بیشتر. بنابراین گذار دموکراتیک در پی ایجاد تغییراتی پی‌در‌پی و مرحله‌ای در درازمدت برای تأمین حق تعیین سرنوشت مردم و استقرار نظام دموکراتیک است. 

عوامل گذار به دموکراسی از عوامل دخیل در فروپاشی نظام‌های سیاسی پیچیده‌تر هستند.

به نظر من تحت تأثیر همین تفاوت مفهومی انقلاب و گذار دموکراتیک نیروهای حامی تغییر به دو دسته با دو رویکرد کاملاً متفاوت تقسیم می‌شوند. یک رویکرد (انقلابی‌-برانداز) اولویت خود را بر حذف، سقوط یا فروپاشی نظام جمهوری اسلامی به هر قیمت قرار داده ‌است و لذا تصور می‌کند همه‌ی نیروهای منتقدِ وضع موجود فارغ از هویت، استراتژی و مشی می‌توانند گرد هم جمع شوند و نیروی واحدی را علیه نظام کنونی سازمان دهند. رویکرد دیگر (گذارطلبان) ایجاد تغییرات دموکراتیک بر پایه‌ی موازین مهمی مثل منافع ملی، تمامیت ارضی و خشونت‌پرهیزی را در اولویت قرار می‌دهند و از همین منظر پیش از آنکه مسئله‌شان بود یا نبود نظام حاکم باشد، به دنبال گشایش وضعیت موجود به سوی وضعیتی دموکراتیک است. به نظرم رویکرد اول (انقلابی-برانداز) مبتنی است بر اندیشه سیاسی سنتی رادیکال در میان نیرو‌های سیاسی معاصر که در انقلاب ۵۷ متبلور شد و پیامدهایش هنوز پس از چهار دهه گریبان مردم ایران را رها نمی‌کند و رویکرد دوم هم در سطح جهانی و هم در سطح ملی جمع‌بندی‌‌ای است از تجارب مکرر عدم توفیق نسبی انقلاب‌ها برای تحقق توسعه و دموکراسی در تاریخ معاصر.

۵ ــ ۲. استراتژی انقلابی تنها راه استقرار نظام بدیل را فروپاشی نظام مستقر و به قدرت رسیدن نیروی انقلابی می‌داند و به همین سبب ناگزیر از یک مواجهه آنتاگونیستی با نظام مستقر است، در حالی که استراتژی گذار در وهله‌ی اول تغییر رفتار نظام مستقر را ــ چه داوطلبانه چه به اجبار ــ هدف قرار می‌دهد و قدرت بسیج خود را بر وادارسازی نظام اقتدارگرا برای به رسمیت شناختن مخالفان وضع موجود و عقب‌نشینی به سود وضعیت دموکراتیک متمرکز می‌کند و نه تنها از خشونت اجتناب می‌کند بلکه خشونت‌پرهیزی را به‌منزله‌ی اصلی از اصول سرلوحه‌ی خود قرار می‌دهد. استراتژی انقلابی به دنبال حذف و فروپاشی نظام اقتدارگرا است و به ناچار درگیر مشی خشونت‌گرا، به‌ویژه در برابر خشونت نظام سرکوب؛ در حالی که استراتژی گذار که در پی بسیج عمومی و تقویت جامعه‌ی مدنی برای تغییر رفتار و عقب‌نشینی نظام اقتدارگرا است، با احتمال کمتری در چرخه‌ی خشونت گرفتار خواهد شد. به‌ویژه آنکه گذار‌طلبان عمدتاً مشی خشونت‌پرهیز را اصلی مهم در دستور کارشان قرار می‌دهند. بنابراین دامنه‌ی تاکتیک‌های گذارطلبان منحصر به روش‌های خشونت‌پرهیز است، در حالی که دامنه‌ی تاکتیک‌های انقلابی به ناچار روش‌های خشونت‌پرهیز را نیز شامل می‌شود.

۵ ــ ۳. پیشبرد استراتژی انقلابی بدون ارائه‌ی نظام بدیل ناممکن یا حداقل دشوار است؛ زیرا جنبش انقلابی نمی‌تواند بدون ارائه‌ی چشماندازی از الگوی بدیل، انگیزه‌ی لازم را برای انقلابیون به منظور ورود به منازعه‌ی سخت و پرخطر انقلابی فراهم کند. در این صورت دامنه‌ی فراگیری جنبش انقلابی منحصر به افراد و نیروهایی می‌شود که دل در گرو نظام بدیل پیشنهادی داشته باشند؛ اما استراتژی گذار حامل خواست جنبش دموکراتیک برای تحقق حاکمیت مردم و دموکراسی است. بنابراین تصمیم‌گیری درباره‌ی نظام بدیل را به نظر مردم و نمایندگان واقعی‌شان در چارچوب دموکراسی حداقلی موکول می‌کند. دموکراسی حداقلی چنانکه رابرت دال گفته ‌است شامل انتخاب تصمیم‌گیران حکومتی به ‌دست شهروندان، برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه، آزادی بیان شهروندان، وجود سازمان‌های مستقل جامعه‌ی مدنی و آزادی فعالیت آن‌ها، وجود رسانه‌های مستقل و آزاد و تضمین حق شهروندی می‌شود. پس از آن در چنین ساختاری مردم یا نمایندگان واقعی آن‌ها هستند که اجزای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعیِ نظام بدیل را با آزادی کامل و به طریق دموکراتیک تعیین می‌کنند. به نظر می‌رسد دامنه‌ی فراگیری چنین الگویی به مراتب بیشتر و دموکراتیک‌تر از نظام بدیل جنبش انقلابی است.

۵ ــ ۴. استراتژی انقلابی از آغاز راه گفت‌و‌گو و مذاکره با نظام مستقر برای عقب‌نشینی و توافق را منتفی می‌داند و متقابلاً نظام مستقر نیز در منازعه با نیروی انقلابی به بقای خود می‌اندیشد که در گروی سرکوبِ به احتمال زیاد خونین نیروی انقلابی است. اما گذار‌طلبان همواره از ایجاد تغییرات داوطلبانه یا اجباری نظام اقتدارگرا و آنچه که اشمیتز و دیگران «آزادسازی» نامیده‌اند استقبال می‌کند. آزادسازی به معنای روند بازتعریف و گسترش حقوق است. از این رو، گذارطلبان به قدرت گرفتن نیروهای میانه‌رو در مقابل نیروهای افراطی در نظام اقتدارگرا در صورتی که فرصت سیاسی برای قدرتمند شدن جامعه‌ی مدنی و جنبش‌های اجتماعی فراهم کند، توجه می‌کنند و البته برخلاف رفرمیست‌ها جابه‌جایی قدرت در بین دو جناح میانه‌رو و افراطی (یا انتخاب بین بد و بدتر) در ساخت قدرت را راه حل خروج از بحران و حل مسئله نمی‌دانند، بلکه از این فرصت سیاسی و شکاف پدیدآمده درون ساختار قدرت به سود قدرتمندتر شدن نیروهای حامل تغییر و جامعه‌ی مدنی بهره‌برداری می‌کنند. بنابراین گذارطلبان، تحرک نخبگان سیاسی حاکم را با دقت دنبال می‌کنند ولی فریفته‌ی آن نمی‌شوند.

یکی از بهترین نمونه‌ها برای مقایسه‌ی دو استراتژی مذکور به نظرم صف‌بندی نیروهای سیاسی شیلی در جریان رفراندوم ۱۹۸۸ درباره‌ی بقای حکومت در دست نظامیان یا واگذاری قدرت به غیرنظامیان است. در این رفراندوم انقلابیون از آغاز هرگونه ورود به این فرایند را طرد و محکوم کردند، در حالی که گذارطلبان آن را فرصتی ممتاز برای آغاز گذار دموکراتیک و آغاز اصلاحات ساختاری دموکراتیک در شیلی دانستند.

۵ ــ ۵. حاملان هر دو استراتژیِ انقلاب و گذار وضعیت نامطلوبِ موجود را محصول ساختار اقتدارگرا و غیردموکراتیک می‌دانند و درباره‌ی ساختاری بودن بحران‌ها و نابسامانی‌های موجود توافق دارند و در تحلیل نهایی فقر، نابرابری، تبعیض و آپارتاید، فساد، توسعه‌نیافتگی و امثال آن را ساختاری می‌دانند و راهی جز تحول و تغییرات ساختاری برای آن سراغ ندارند؛ اما درباره‌ی مسیر تغییر، مشی تغییر، اصول حاکم بر تغییر، شتاب تغییر، هدف و چگونگی و سازوکار تغییر اختلافات جدی دارند. البته به خوبی می‌دانید که استراتژی اگرچه مبتنی بر توصیف و تبیین شرایط است، خود گونه‌ای تجویز است و به همین سبب در نهایت نیروی تحول‌خواه بر اساس تحلیل از ماهیت نظام اقتدارگرا، توانمندی جامعه‌ی مدنی، شرایط جهانی و ظرفیت نیروهای تحول‌خواه استراتژی خود را برمی‌گزیند و در آن مسیر تلاش می‌کند. هم از این رو حتی اگر به لحاظ نظری نزدیکی و شباهت‌هایی بین انقلاب‌های خشونت‌پرهیز و گذار دموکراتیک قائل باشیم، باز هم به نظرم فاصله گرفتن از ادبیات انقلابی و اصرار بر کاربرد ادبیات گذار دموکراتیک «با توجه به تجربه‌ی دردناک انقلاب‌ها در گذشته که با خود خشونت، بی‌ثباتی، ناامنی و آسیب زیرساخت اقتصادی را به همراه آورده‌اند» ضرورتی ملی است و البته با نظر شما کاملاً موافقم که «تقریباً در همه‌ی موارد خشونت از جانب حاکمیت بود، نه از جانب جنبش‌ها». 

۵ ــ ۶. در واکنش به انتخاباتْ گذارطلبان در حد فاصل انتخابات‌گراییِ رفرمیست‌ها و ضد انتخابات‌گرایی انقلابی‌ها قرار دارند. رفورمیست‌ها طرفداران پروپاقرص انتخابات با هر استانداردی هستند که البته مبتنی بر نوعی مغالطه است: مغالطه‌ی انتخابات‌گرایی رفرمیست‌ها در پی راست‌نمایی استدلال و استنتاج غلط آن‌ها است. مقدمه‌ی صحیح رفرمیست‌ها برای انتخابات‌گرایی عبارت است از این‌که «انتخابات شیوه‌ی پیشبرد مسالمت‌آمیز روند دموکراسی‌سازی است»، و نتیجه‌گیری غلطشان این است که: «هر مناسک انتخاباتی به دموکراسی می‌انجامد». به عبارت دیگر آن‌ها فراموش می‌کنند که فقط انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه (اگرچه نسبی) می‌تواند نویددهنده‌ی دموکراسی باشد و لذا فقط انتخاباتی به دموکراسی ختم می‌شود که متضمن سه مشخصه‌ی اصلی یعنی ۱) برابری در مشارکت سیاسی، ۲) رقابت آزاد و عادلانه‌ی سیاسی و ۳) مشروعیت ایده‌ی حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خود باشد. 

حاملان استراتژی گذار می‌پذیرند که روند دموکراسی‌سازی درازمدت است و برخلاف استراتژی انقلابی، جابجایی قدرت را لزوماً معطوف به نتیجه‌ی مطلوب استقرار نظام دموکراتیک نمی‌دانند.

«مغالطه‌ی انتخابات‌گرایی» اشاره دارد به مفهومی معیوب از دموکراسی که انتخابات را بر دیگر ابعاد دموکراسی در اولویت قرار می‌دهد، در حالی که هم به معیارهای حداقلی انتخابات بی‌توجه است و هم قلمروهایی از تصمیم‌گیری که برای جایگاه مقامات منتخب است را نادیده می‌انگارد. به عبارت دیگر رفورمیست‌ها شرکت در انتخابات را همچون مناسکی می‌پندارند که وفاداری آنان را به رژیم مستقر اثبات می‌کند و لذا به معیارهای انتخابات آزاد حداقلی نیز توجه نمی‌کنند. آنان تصور می‌کنند صرف برگزاری انتخابات، فعالیت سیاسی را به جابه‌جایی صلح‌آمیز نخبگان به عنوان نمایندگان مشروع مردم سوق می‌دهد. این رویکرد بخش مهمی از حقیقت یعنی مدیریت، راهبری و سیاست انتخاباتی و نقش آن در انتخابات دموکراتیک را نادیده می‌گیرد یا ترجیح می‌دهد درباره‌ی آن سخن نگوید. انتخابات در نظام اقتدارگرا راهکاری برای ممانعت از چرخش قدرت و تلاش برای حفظ وضع موجود است و در مبتذل‌ترین شکل آن نتیجه از قبل مشخص است و مردم و ر‌أی آنان تأثیر جدی بر ساختار قدرت و حتی جابه‌جایی نخبگان درون آن ندارد. گاه رژیم اقتدارگرا حتی انتخابات را زمینه‌ساز اقتدارگرایی قرار می‌دهد (مثل روسیه در وضع کنونی). به هر حال جلوه‌ی بارز مغالطه‌ی انتخابات‌گرا تحدید انتخابات به رقابت دو جناح تندرو و میانه‌رو در ساخت قدرت است و حتی بی‌شرمانه محدودتر از این. 

اجازه دهید کمی هم درباره‌ی «مغالطه‌ی ضد انتخابات‌گرایی» انقلابیون بحث کنیم. اساس استدلال این مغالطه آن است که با توجه به سرکوب مردم به‌دست رژیم اقتدارگرا شرکت در انتخاباتی که نتیجه‌ی آن انتخاب کارگزارانی برای حکومت سرکوبگر است نتیجه‌ی نادیده گرفتن ماهیت رژیم اقتدارگرا و مشروعیت‌بخشی به آن است. این رویکرد انقلابی مبتنی بر چند مغالطه‌ی مهم است.

الف ــ شرکت یا عدم شرکت در انتخابات احکامی ایدئولوژیک و اخلاقی و غیرقابل‌تغییر هستند.

ب ــ در رژیم اقتدارگرا برای تصمیم درباره‌ی رفتار انتخاباتی اصل تحلیل مشخص از شرایط مشخص بی‌معناست. لذا موقعیت و هدف رژیم اقتدارگرا در دعوت به انتخابات اهمیت ندارد. به این ترتیب این رژیم چه از موضع ضعف ــ و در جستجوی راهی برای عقب‌نشینی و مصالحه با اپوزیسیون و احتمالاً از دست ندادن همه چیز ــ تن به مشارکت نیروهای حامی تغییر در انتخابات دهد و چه از موضع قدرت و برای کسب مشروعیت بیشتر، باید انتخابات را تحریم کرد.

ج ــ انتخابات فرصت سیاسی محسوب نمی‌شود و امکانی برای تغییر مسالمت‌آمیز قدرت یا حتی فرصتی برای ایجاد شرایط جنبشی و تقویت جامعه‌ی مدنی نیست.

د ــ انتخابات یک فرآیند کلی است که منحصر می‌شود به جنبه‌های مختلف رأی‌گیری و ترتیبات آن شامل ثبت‌نام داوطلبان، بررسی صلاحیت داوطلبان، دوره‌ی تبلیغات، رفتار در روز رأی‌گیری و پای صندوق رأی و بالاخره اعلام نتایج شمارش آرا از جمله نرخ مشارکت که همگی امر واحدی است و فاقد اهمیت.

در گذار دموکراتیک به انتخابات از منظری متفاوت از دو مغالطه‌ی انتخابات‌گرایی رفرمیست‌ها و ضدانتخابات‌گرایی انقلابی‌ها، توجه می‌شود که رئوس آن به قرار زیر است:

الف ــ انتخابات نوعی ساختار فرصت سیاسی است؛ یعنی در اغلب ساختارهای سیاسی چه دموکراتیک و چه اقتدارگرا چنین سازوکاری برای کسب مشروعیت پیش‌بینی شده ‌است، با این تفاوت که در رژیم دموکراتیک انتخابات سازوکاری برای چرخش قدرت است و در رژیم اقتدارگرا انتخابات سازوکاری است برای تثبیت اقتدارگرایی؛ اما در هر دو رژیم شکل و صورت انتخابات شباهت بسیاری به هم دارد و رژیم‌ها ناچار از رعایت ظواهر انتخابات هستند. گذارطلبان تلاش می‌کنند از این فرصت به سود جنبش دموکراتیک بهره‌برداری کنند بدون آنکه حضور آنان مشروعیتی ایجاد کند. در واقع گذارطلبان هر انتخابات را فرصتی برای به چالش کشیدن مشروعیت رژیم اقتدارگرا و وادارسازی آن به رعایت حداقل موازین انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه محسوب می‌کنند.

ب ــ گذارطلبان با تحلیل مشخص از شرایط مشخص موضع و جایگاه رژیم اقتدارگرا را در دعوت به انتخابات ارزیابی می‌کنند و آن را یکی از مبانی تحلیل وضعیت برای تصمیم‌گیری درباره‌ی شرکت یا تحریم در انتخابات قرار می‌دهند. 

ج ــ گذارطلبان ورود در انتخابات یا تحریم آن را امری اخلاقی یا ایدئولوژیک محسوب نمی‌کنند. مسئله‌ی آن‌ها پیشبرد دموکراسی است با یا بدون انتخابات.

د ــ گذارطلبان در هر مرحله از انتخابات ادعای رژیم اقتدارگرا مبتنی بر برگزاری انتخابات آزاد را به چالش می‌کشند و در هر مرحله که ادعای آزادی انتخابات از سوی رژیم نقض شود پس می‌کشند و در صورت فقدان شواهد انتخابات آزاد از ادامه‌ی مسیر انتخاباتی و رفتن پای صندوق ر‌أی خودداری می‌کنند.

ه ــ از نظر گذارطلبان ر‌أی دادن حق مردم است و آن‌ها مختارند از این حق استفاده یا از آن صرف‌نظر کنند؛ زیرا مسئله‌ی اصلی حق تعیین سرنوشت مردم است، با یا بدون حضور در انتخابات. از همین رو عدم شرکت یا تحریم به‌مثابه‌ی مقاومت مدنی خشونت‌پرهیز، و در مقابل مشارکت در انتخابات آزاد، راهکارهایی برای تعیین حق تعیین سرنوشت هستند. 

و ــ چنان‌که پیش از این آمد، آزادسازی مرحله‌ی اول دموکراسی‌سازی است و شرکت در انتخابات صوری غیرآزاد می‌تواند فرصت جدیدی به نظام اقتدارگرا دهد تا جریان آزادسازی را معکوس یا متوقف کند، وظیفه‌ای که عمدتاً بر دوش رفرمیست‌ها است. اما گذارطلبان دائم مترصدند که مانع ایجاد چنین فرصتی برای اقتدارگرایان شوند.

ز ــ گذارطلبان فرصت‌های سیاسی را منحصر به انتخابات نمی‌کنند و به دیگر روش‌های تغییر دموکراتیک به‌ویژه رفراندوم نیز توجه دارند. تجربه‌های گذار دموکراتیک نیز نشان می‌دهد که سازوکارهای گذار خشونت‌پرهیز گنجینه‌ی ذی‌قیمتی است که امکانات بسیار متنوع فراتر از انتخابات را در خدمت جنبش‌های دموکراتیک قرار می‌دهد. برای مثال، پیروزی جنبش مقاومت مدنی لهستان ناشی از برگزاری انتخابات دموکراتیک به‌دست رژیم کمونیستی نبود، بلکه حاصل چندین عامل داخلی و خارجی بود که مهم‌ترین آن مقاومت خشونت‌پرهیز به رهبری جنبش همبستگی بود. این جنبش پس از مذاکرات ۱۹۸۹ و به رسمیت شناختن اپوزیسیون از جانب ژنرال‌ها وارد انتخابات آزاد شد. در جنبش گل‌های میخک پرتغال در پی بسیج گسترده‌ی مردم در سال‌های ۱۹۷۴-۱۹۷۵ که اوج آن در نوامبر ۱۹۷۵ با محاصره‌ی مجلس قانونگذاری در لیسبون با مشارکت حدود یکصدهزار نفر مخالف بود، حکومت و ارتش ناچار شدند استقرار رژیم دموکراتیک را در سال ۱۹۷۶ بپذیرند. پیش از آن، مشارکت بالای مردم در انتخابات مجلس در آوریل ۱۹۷۵ نتوانست دموکراسی را برای پرتغال به ارمغان آورد. 

پیشبرد استراتژی انقلابی بدون ارائه‌ی نظام بدیل ناممکن یا حداقل دشوار است؛ زیرا جنبش انقلابی نمی‌تواند بدون ارائه‌ی چشم‌اندازی از الگوی بدیل، انگیزه‌ی لازم را برای انقلابیون به منظور ورود به منازعه‌ی سخت و پرخطر انقلابی فراهم کند.

در فیلیپین اصلاحات ظاهراً لیبرالی مارکوس در سال ۱۹۷۸ که منجر به برگزاری انتخابات شد، به‌رغم مشارکت معروف‌ترین زندانی سیاسی، ژنرال آکینو، در آن فقط به تثبیت موقعیت مارکوس کمک کرد و به همین دلیل بود که بخش مهمی از اپوزیسیون انتخابات ۱۹۸۴ پارلمان را تحریم کرد. حتی بعد در سال ۱۹۸۵ که مارکوس آماده‌ی برگزاری انتخابات همراه با تقلب و خشونت شده بود، بار دیگر اپوزیسیون با همراهی کلیسا نافرمانی مدنی را گسترش داد و انتخابات را تحریم کرد تا سال‌ها بعد رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند.

همه‌ی این شواهد و ده‌ها مورد دیگر از جمله رفراندوم ۱۹۸۹ شیلی، تحریم انتخابات ۱۹۸۳ آفریقای جنوبی از طرف جبهه‌ی دموکرات و مجدداً شرکت در انتخابات ۱۹۹۳ پس از عقب‌نشینی رژیم آپارتاید، گنجینه‌ای غنی از تجربه‌ی گذار دموکراتیک و اصول حاکم بر اندیشه‌ی گذار درباره‌ی انتخابات را شکل ‌داده ‌است که سرمشق‌ مهمی برای جنبش دموکراتیک ایران دارد.

***

۶ ــ همان‌طور که نوشته‌اید، خشونت قطعاً یکی از وجوه پیچیده‌ی جنبش‌ها و تحولات سیاسی‌-اجتماعی به‌ویژه در ایران است. سؤالات مهمی در این زمینه مطرح کرده‌اید که پاسخ به آن‌ها برای روشن شدن بحث درباره‌ی خشونت و جنبش در بستر جامعه‌ی ایران و تحولات آن از اهمیت بسیار برخوردار است و امیدوارم شما نیز در این زمینه برای مخاطبان ایرانی‌تان بیشتر بگویید و بنویسید. اما چند نکته: 

۶ ــ ۱. به نظرم «اریکا چنووت» به رغم مطالعات پرارزش که در زمینه‌ی مبارزات خشونت‌پرهیز و به‌ویژه مقایسه‌ی آثار و نتایج دو دسته مبارزات خشونت‌پرهیز و خشونت‌گرا انجام داده‌ است، احتمالاً برای پیشبرد پروژه‌ی پژوهشی خود ناچار شده تا حد زیادی تعریف عملیاتی خشونت را ساده‌سازی کند و تنها ملاک تفکیک خشونت از غیرخشونت را به‌کارگیری سلاح و مبارزه‌ی مسلحانه در جنبش‌ها قرار دهد و البته یافته‌های او موفقیت بیشتر جنبش‌های خشونت‌پرهیز در مقایسه با مبارزات مسلحانه را تأیید کرده و از این لحاظ جنبش‌ها را ده‌ها قدم به مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز نزدیک‌تر کرده است. 

۶ ــ ۲. به‌رغم تفکیک جنبش‌های مسلحانه از غیر‌مسلحانه در کار چنووت، نمی‌توان در جنبش‌های غیرمسلحانه وجود تاکتیک‌های خشن را انکار کرد. بین دو گروه تاکتیک‌های خشن و غیرخشن منطقه‌ی خاکستری ضخیمی وجود دارد که بحث را با دشواری‌های بیشتر مواجه می‌کند. در بحث پیرامون تروریسم به طیفی از فعالیت‌ها که محور همه‌ی آن‌ها آسیب و صدمه زدن (harm) است اشاره شده که عبارتند از: ۱) صدمه زدن به اهداف نظامی، ۲) صدمه زدن به اهداف دولتیِ غیرنظامی، ۳) صدمه زدن به شهروندانی که فرض شده رفتار آن‌ها مثل رفتار دشمن است، ۴) صدمه زدن ناخواسته به شهروندان، ۵) صدمه زدن به شهروندانی که در گروه‌هایی که به نظر دشمن هستند عضویت دارند، ۶) صدمه زدن تصادفی به شهروندان. در همه‌ی این دسته‌بندی‌های شش‌گانه‌ در حوزه‌ی مطالعات تروریسم، آستانه‌ی صدمه زدن جنبه‌ی مهمی از موضوع است، تا آنجا که سؤال می‌شود، آیا تهدید به صدمه زدن هم خشونت محسوب می‌شود و به همین ترتیب آیا آن نوع از صدمه که نه تمامیت جسمی و روانی افراد بلکه دارایی و تعلقات فردی و دولتی را شامل می‌شود ــ مثل تخریب اماکن ــ را می‌توان در ردیف خشونت قرار داد؟ 

پیچیدگی تعریف خشونت وقتی بیشتر می‌شود که گاه دولت‌ها و نهادهای رسمی هر نمودی از نارضایتی و هر مخالفتی با نظام یا اقتدار آن را «خشونت‌آمیز» می‌نامند. اخیراً شنیدم که برخی دوستانم به‌سبب شکایت از وجود انبوه «ساس» در زندان اوین تنبیه شده‌اند. بنابراین باید در تعریف خشونت دائم مواظب وارونه‌سازی مقامات رسمی باشیم که هر اعتراض و بیان نارضایتی را به مفهوم خشونت تعمیم می‌دهند. تظاهرات و راهپیمایی مسالمت‌آمیز به‌ویژه راهپیمایی سکوت که در جنبش سبز نیز به خوبی تجربه شد، برگزاری اجتماعات، اعلام تحریم، برگزاری کمپین‌ها و اعتصابات اگرچه از سوی نظام جرم و از مصادیق خشونت محسوب می‌شوند و اغلب مجازات‌های سنگین برای آن‌ها در نظر گرفته شده، اساساً خارج از محدوده‌ی بسیط‌‌‌ترین تعاریف از خشونت قرار دارند و همگی در ردیف تاکتیک‌های خشونت‌پرهیز هستند. این تلاش دولت‌ها برای تعمیم رفتار خشونت‌آمیز به هر اعتراض آن‌چنان که جودیت باتلر گفته «جنگ سیاسی در سطح معنای عمومی» است. به هر حال به نظرم در استراتژی گذار مسئله تا حد زیادی آن نیست که موافق یا مخالف خشونت هستیم، بلکه مسئله آن است که خشونت چگونه تعریف شود و چه رفتاری را خشونت بدانیم.

۶ ــ ۳. موضوع وقتی پیچیده‌تر می‌شود که بخواهیم متغیر «هدف خشونت» را نیز وارد این بحث کنیم و مثلاً بپرسیم آیا خشونت نسبت به خود در جریان مبارزه‌ی سیاسی ــ اعمالی مثل خودسوزی اعتراضی یا اعتصاب غذا ــ از مصادیق خشونت محسوب می‌شود؟ در سال ۱۳۹۰ بازداشت شدم و در جریان بازجویی هفته‌ها از ملاقات و تماس با خانواده‌ام محروم بودم. در طول بازجویی‌های شبانه در معرض رفتارها و سخنان زشت و خشن بودم و از سوی بازجو وادار به خوردن برگه‌ی بازجویی پاره‌شده شدم. برای مقابله و اعتراض به آن همه خشونت، تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خشک کنم و فارغ از اینکه اعتصاب غذا رفتاری خشونت‌آمیز و صدمه به خود است، اعتصابم را شروع کردم. بالاخره در روز ششم و در حالی که بنا به گفته‌ی پزشک به دلیل غلظت خونِ بالا احتمال سکته وجود داشت، در پی پذیرش شرایطم از طرف بازپرس پرونده و توقف نسبی شرایط خشونت‌بار بازجویی، اعتصاب را خاتمه دادم. بنابراین با وجود همه‌ی پیچیدگی‌های مفهوم و دامنه‌ی خشونت باز هم در شرایط انضمامی گاه ناچاریم به صورت فردی به نوعی مقاومت رو آوریم که وجوهی از خشونت را همراه داشته باشد؛ اما به نظرم در جریان مبارزه‌ی دموکراتیک، اصل بر خشونتپرهیزی هم در بیرون (در مواجهه با ضدجنبش) و هم در درون (رقابت‌های درون جنبشی) است.

۶ ــ ۴. خشونت‌پرهیزی در گذارهای دموکراتیک هم پایه‌ی سیاسی‌-‌استراتژیک و هم مبانی اخلاقی و حقوق بشری دارد و البته تردید دارم که این دیدگاه را بتوان به مبارزات ضد استعماری و یا آنچه در غزه و فلسطین می‌گذرد تعمیم داد. در هر حال از این منظر دعوت به رفتارهایی مثل آتش زدن مساجد یا مراکز دولتی، عمامه‌پراکنی آخوندها یا ضرب‌و‌شتم آن‌ها، حمله به لباس‌شخصی‌ها و تهدید آن‌ها را در ردیف نقاط ضعف خیزش «زن، زندگی، آزادی» می‌دانم و نه نقطه‌ی قوت آن. البته، برای چندمین مرتبه تأکید می‌کنم که سطح، شدت و تراکم خشونت سیستماتیک جمهوری اسلامی در سرکوب اعتراضات ۱۰۰ روزه‌ی خیزش، اصلاً قابل مقایسه با معدود واکنش‌های خشنِ موردی معترضان نبود و این نقطه‌ی قوتش بود.

۶ ــ ۵. به نظر می‌رسد تمرکز بر مفهوم «مقاومت مدنی» در جنبش دموکراتیک تا حدی گره‌هایی از پیچیدگی‌های بحث خشونت و خشونت‌پرهیزی را باز کند. مقاومت مدنی عبارت است از: «نوعی کنش سیاسی فردی و جمعی با استفاده از روش‌های خشونت‌پرهیز» که نمونه‌ی برجسته‌ی آن کنش جمعی عدم مشارکت در انتخابات ادوار اخیر به ویژه انتخابات مجلس است که بحران مشروعیت نظام را بیش از گذشته تعمیق کرد و پیام روشن «ضرورت تغییر» را به گوش صدر تا ذیل جمهوری اسلامی رساند. در گفت‌وگو با حسین رزاق به تفصیل در این باره توضیح داده‌ام. 

۶ ــ ۶. اگر از عالم نظر فاصله بگیریم و بخواهیم دامنه‌ای از رفتار خشن را در فرایند تحولات آینده و در مسیر جنبش دموکراتیک ایران تعریف کنیم، کف این تعریف همان‌طور که شما نیز نوشته‌اید عبارت است از «آسیب زدن به جسم و جان انسان‌ها» و اصل «امتناع از خشونت» در مبارزات اجتماعی و سیاسی که به معنای «امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جان انسان‌های دیگر، چه انسان‌هایی که خارج از معادله‌ی مبارزات هستند و چه آن‌ها که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت می‌زنند»، و البته مشکل در تعیین سقف خشونت‌پرهیزی است. در واقع گاندی و لوترکینگ هم نقش نسبی نوعی زور قانونی را به رسمیت می‌شناختند. مشهود است که مارتین لوتر کینگ در ژانویه‌ی ۱۹۵۶ پس از بمب‌گذاری در خانه‌اش به دفتر کلانتر محل مراجعه و درخواست مجوز اسلحه کرد که نهایتاً این درخواست رد شد. البته بلافاصله باید خاطرنشان ساخت که نظریه‌های ویژه‌ی گاندی و لوترکینگ درباره‌ی کاربرد خشونت فقط تحت شرایط استثنائی بوده و قاعده‌ی استراتژیک و اخلاقی خشونت‌پرهیزی در یک جنبش دموکراتیک را نقض نمی‌کند.

در جریان مبارزه‌ی دموکراتیک، اصل بر خشونت‌پرهیزی هم در بیرون (در مواجهه با ضدجنبش) و هم در درون (رقابت‌های درون جنبشی) است.

اگر همه‌ی نیروهای حامی تغییر بر همان کف خشونت توافق کنند و به صراحت مخالفت خود را با وارد کردن آسیب به جسم و جان انسان‌های دیگر، چه آن‌ها که خارج از جریان مبارزات دموکراتیک هستند و چه آن‌ها که در مقابل جنبش دموکراتیک دست به خشونت می‌زنند، اعلام کنند، گامی جدی در مسیر جنبش دموکراتیک مردم ایران برداشته می‌شود. با این وصف، فکر می‌کنم تقویت و ترویج ادبیات خشونت‌پرهیزی یکی از ضروری‌ترین مسائلی است که باید بیش از این درباره‌ی آن بحث و گفتگو شود.

۶ ــ ۷. هر ناظر بی‌طرفی تأیید می‌کند که مردم ایران اکنون در میدان بزرگ نیروی خشونت زندگی می‌کنند. دامنه‌ی فقر، نابرابری، تبعیض، و استبداد به صورت گریزناپذیری همه‌ی زندگی ایرانیان را دربرگرفته است. بنابراین ورود یا عدم ورود به این میدان‌های خشونت که شبانه‌روز در برابر دیدگان همه‌ی ما قرار دارد، انتخابی نیست، و همه‌ی مردم ناخواسته درون میدان خشونت هستند. پدر بیکارِ خانواده که صبح زود به امید کسب حداقل روزی از خانه بیرون می‌رود، دختر دانش‌آموز یا دانشجویی که در مسیر مدرسه و دانشگاه در هر گوشه‌ای در برابر گشت ارشاد و طرح نور و … ناچار است استرس و فشار و تحقیر بی‌حدوحصری را تحمل کند، حتی مادر خانه‌داری که از صبح تا غروب نگران، در انتظار بازگشت نان‌آور بیکار یا دختر جوان خود است، همه به ناچار در این میدان خشونت زندگی می‌کنند. لذا در برابر این ادعا چه می‌توان گفت که مقاومت علیه این همه خشونت به ناچار منجر به اِعمال متقابل خشونت می‌شود و امکان پرهیز از آن وجود ندارد؟ آیا ما نیز ناچاریم وارد این چرخه‌ی خشونت شویم و برای حفاظت از خود و خانواده و دوستانمان دست به خشونت زنیم؟ فکر می‌کنم پاسخ منفی است و عاملیت فعالان جنبش باید مانع از ورود آن‌ها به رفتارهایی شود که قبلاً از دید آن‌ها ناموجه بوده است. وقتی جهان پیرامون ما میدانی سرشار از خشونت در خود دارد، خشونت‌پرهیزی به معنای پیدا کردن راه‌هایی برای زیستن و عمل کردن در جهانی است که در آن خشونت متوقف شده باشد. 

۶ ــ ۸. آیا می‌توان با هدف سرنگونی و نفی خشونت، دست به خشونت به مثابه‌ی یک ابزار زد؟ پاسخ به این سؤال در گرو پاسخ به سؤال مهم دیگری است که جودیت باتلر مطرح می‌کند: آیا خشونت می‌تواند ابزار یا وسیله‌ای صرف برای سرنگونی خشونت و یا رژیم خشونت باشد بدون اینکه به خودی خود تبدیل به هدف شود؟ آیا اساساً وقتی ما خود مروج خشونت باشیم، می‌توانیم در روز موعود پیروزی، پیامبر خشونت‌پرهیزی شویم؟ خشونت پدیده‌ای است «کنترل‌ناپذیر» و از این رو وقتی مرتکب خشونت می‌شویم، از طریق اعمال خشونت جهانی خشونت‌آمیز‌تر می‌سازیم.

***

۷ ــ در دایره‌ی نظام اقتدارگرای فردمحور جمهوری اسلامی، هیچ‌کس بیرون از میدان سیاست قرار نمی‌گیرد؛ زیرا همان‌طور که نوشته‌اید «خروج شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر بخواهند نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگی کردن را سیاسی کرده است». به‌طور قطع درصد زیادی از جمعیت بالای ۱۸ سال ــ ۸۰ درصد در تهران و ۶۰ تا ۷۰ درصد در کل کشور ــ که در انتخاباتِ مجلس پای صندوق‌های رأی نرفتند، موضع واحدی در برابر جمهوری اسلامی نداشتند و در طیفی از بی‌تفاوت‌ها تا معترضان قرار داشتند. اما نتیجه‌ی نهایی رفتار آن‌ها در نهایت تشدید بحران مشروعیت نظام بود. درست به همین دلیل حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد جامعه‌ی ایران و ۲۰ درصد جمعیت تهران که رأی می‌دادند نیز همه در ردیف حامیان پروپا قرص وضع موجود قرار نداشتند و آن‌ها نیز طیفی از محافظه‌کاران ناراضی تا وفاداران به نظام را تشکیل می‌دادند. سؤال اینجاست که با توجه به فرایند تحولات سیاسی-اقتصادی تعادل ناپایدار کنونی به چه سمتی تغییر خواهد کرد؟ سؤال بعدی آن است که رفتار اعتراضی اکثریت در حد فاصل عدم مشارکت در مناسک انتخاباتی تا شورش، خیزش و جنبش در آینده به چه سمت‌وسویی می‌رود؟ به نظرم پاسخ به این سؤالات موکول به رفتارهای جمهوری اسلامی، جامعه‌ی ایران و نیروهای جامعه‌ی مدنی، به‌ویژه سازمان‌های جامعه‌ی مدنی اعم از سازمان‌های رسمی (رسانه‌های رسمی، احزاب و سازمان‌های اجتماعی و مردم‌نهاد)، سازمان‌های غیر رسمی (جنبش‌ها، رسانه‌های آزاد، شبکه‌های غیر رسمی) و شرایط بین‌المللی است. آنچه در تحولات آینده کمتر محتمل است انفعال و سکوت است. جمهوری اسلامی قصد دارد با دو گام به پس و یک گام به پیش تعادل پایدار کنونی را حفظ کند و بنابراین همان‌طور که نوشته‌اید پس از عقب‌نشینی در برابر خیزش مهسا و تسخیر خیابان به‌دست جوانانی که خواستار آزادی در انتخاب سبک زندگی و حجاب بودند، اکنون به «رادان‌تراپی» رو آورده تا بخشی از سنگرهای از دست رفته در فضای عمومی را پس گیرد. در مقابل نیروهای حامی تغییر در حوزه‌ی عمومی نیز با دو گام به پیش و یک گام به پس تلاش می‌کنند روند تغییر تعادل را به سود جامعه‌ی مدنی پیش برند و به پیشروی آرام و تدریجی ادامه دهند. من به این فرایند بسیار امیدوارم و آن را مقدمه‌ای برای شروع گذار دموکراتیک در آینده می‌بینم. قبلاً توضیح داده‌ام که جامعه به دلیل دینامیسم درونی هیچ‌گاه ناامید نمی‌شود بلکه سویه‌ی امید خود را تغییر می‌دهد. پیمودن این مسیر تا به قول عجم اوغلو «ورود به دالان باریک آزادی» پیچیدگی‌های بسیاری دارد؛ اما جامعه‌ی ایران با برخورداری از ویژگی‌های «جنبشی» و «شبکه‌ای» نه تنها به پیش از خیزش مهسا باز نمی‌گردد، بلکه بسیار مستعد پیمودن ادامه‌ی مسیری است که اکنون در میانه‌ی آن قرار دارد.

شواهد متعدد نشان می‌دهد جمهوری اسلامی مدت‌ها است به تدریج تسلط بر ذهن و قلب ایرانیان را از دست داده و اکنون فقط به تسلط بر جسم و جان و زندگی فیزیکی و بدن مردم رضایت داده است. بنا بر یکی از نظرسنجی‌های منتشرشده در سال ۱۴۰۲، حدود ۵۲ درصد زنان پس از خیزش مهسا کشف حجاب کرده‌اند و ۶۲ درصد مردم موافق دخالت حاکمیت در حجاب نیستند. در این میان سرعت تعمیق شکاف نسل جوان و نوجوان با حاکمیت و ارزش‌های مروج آن بسیار بیشتر از گروه‌های سنی میانسال و بالاتر است. برای مثال فقط ۱۵ درصد دانش‌آموزان دختر حجاب را حکم خدا می‌دانند (روزنامه‌ی ۷ صبح ۱۳ تیر ۱۴۰۲). در گزارش پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که یک مرجع رسمی (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) اجرا کرد و نتایج آخرین نوبت آن در سال ۱۴۰۲ منتشر شد نیز شکاف جدی بین ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان و ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی را شاهد هستیم. مطابق همین گزارش از نظر ۴۸ درصد پاسخگویان (جمعیت ۱۵ سال و بالاتر) بی‌حجابی اشکال ندارد و ۳۶ درصد نیز اگرچه مخالف بی‌حجابی هستند، با بی‌حجابی زنان مخالفتی ندارند و فقط ۱۲/۵ درصد موافق تذکر به زنان بی‌حجاب و ۱/۶ درصد موافق برخورد قضایی با زنان و دختران بی‌حجاب هستند. 

بنابراین همان‌طور که چند سال پیش در جایی گفتم ضرورت تغییر از در و دیوار ایران می‌بارد و جامعه‌ی ایران سال‌ها پیش حرکت خود را برای ساختن جامعه‌ای دموکراتیک آغاز کرده است و اکنون در میانه‌ی راه بیش از هر زمان نیازمند هوشیاری و شناخت مسیر تغییر کمهزینه‌تر و نتیجه‌ی اطمینانبخش‌تر است.

در پایان بار دیگر مایلم از شما به سبب گشایش این بحث، سپاسگزاری کنم و امیدوارم به‌رغم محدودیت‌های کنونی باز هم از دیدگاه‌های شما بهره‌مند شوم.

 

ارادتمند

سعید مدنی

زندان دماوند

خرداد ۱۴۰۳

 

ثبت نخستین تصویر از یک ستاره در حال مرگ

ستاره‌شناسان رصدخانه جنوبی اروپا برای نخستین بار تصویر یک ستاره در حال مرگ را ثبت کرده‌اند. به گفته پژوهشگران، این جرم آسمانی که با گاز و غبار احاطه شده در واپسین مرحله زندگی خود و پیش از انفجار ابرنواختری به سر می‌برد.دانشمندان می‌گویند برای نخستین بار تصویر یک ستاره در حال مرگ را ثبت کرده‌اند. به گفته ستاره‌شناسان رصدخانه جنوبی اروپا، این جرم آسمانی که با گاز و غبار احاطه شده در واپسین مرحله زندگی خود و پیش از انفجار ابرنواختری به سر می‌برد.

پژوهشگران در مقاله‌ای که در ژورنال Astronomy & Astrophysics منتشر شده، جزییات بیشتری درباره این ستاره در حال احتضار را شرح داده‌اند. به گفته آن‌ها، این ستاره در حال مرگ به نام WOH G64 در حدود ۱۶۰ هزار سال نوری از زمین فاصله دارد و در ابر ماژلانی بزرگ، کهکشان همسایه راه شیری، واقع شده است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

این تصویر که کمی تار است، با تجهیزات تداخل‌سنجی تلسکوپ بسیار بزرگ (Very Large Telescope Interferometer) رصدخانه جنوبی اروپا در شیلی گرفته شده است. در این تصویر، ستاره در حال مرگ در میان یک پیله بیضی‌شکل درخشان از گاز و غبار قرار گرفته است.

بیشتر بخوانید: اختلاف‌ دانشمندان بر سر تصویر سیاهچاله مرکز کهکشان راه شیری

به گفته ستاره‌شناسان به نظر می‌رسد که این مواد پیرامونی از خود ستاره خارج شده باشند. در بیرون از این پیله، یک حلقه ضعیف بیضی‌شکل دیگر نیز دیده می‌شود که ممکن است از غبار بیشتری تشکیل شده باشد.

دانشمندان با بررسی جزییات به دست آمده از رصدهای خود به این نتیجه رسیده‌اند که این ستاره در آخرین مرحله از زندگی خود و پیش از مرگ ستاره‌ای به سر می‌برد.

بیشتر بخوانید: جیمز وب دورترین کهکشان عالم هستی را رصد کرد

به گفته آن‌ها دلیل این شکل عجیب آن است که این ستاره در برخی جهت‌ها نسبت به سایر جهت‌ها مواد بیشتری بیرون می‌ریزد. استدلال دانشمندان این است که در غیر این صورت، این ساختارها به‌صورت کروی ظاهر می‌شدند. آن‌ها در عین حال یادآور می‌شوند که یکی دیگر از توضیحات ممکن برای این حلقه بیضی‌شکل، وجود تاثیرات گرانشی از سوی یک ستاره همدم ناشناخته است.

زندگی کوتاه اما پرهیاهوی یک ستاره

ستاره‌شناسان می‌گویند پیش از آنکه ستاره WOH G64 شروع به بیرون ریختن مواد کند، جرم آن بین ۲۵ تا ۴۰ برابر جرم خورشید تخمین زده می‌شد اما قطر این ستاره که پیش از انفجارش به‌طور مداوم افزایش یافته، به اندازه فاصله خورشید تا مدار زحل رسیده است.

این ستاره از نوع ستاره‌های پرجرم به نام ابرغول سرخ است. چنین ستاره‌هایی در واقع نسبت به ستاره‌های کم‌جرم‌تر مانند خورشید عمر کمتری دارند. خورشید بیش از ۴.۵ میلیارد سال عمر دارد و همچنان میلیاردها سال دیگر زنده خواهد بود اما عمر ستاره WOH G64 تنها چیزی بین ۱۰ تا ۲۰ میلیون سال تخمین زده می‌شود.

بیشتر بخوانید: آیا سرنوشت انسان تحت تاثیر رخدادهای آسمانی است؟

پژوهشگران می‌گویند که این برای نخستین بار است که توانسته‌اند ساختارهای پیرامونی یک ستاره در حال مرگ را رصد کنند و حتی در کهکشان خودمان یعنی راه شیری نیز چنین تصویری در اختیار نداریم.

ستاره‌شناسانی که این ستاره را زیر نظر داشتند دریافتند که ظاهر WOH G64 طی ده سال گذشته به‌طور قابل‌توجهی تغییر کرده و نور ستاره احتمالا به دلیل پوشش گاز و غبار کاهش یافته است.

بیشتر بخوانید: از انبساط عجیب عالم تا تلاش برای کشف صد میلیون سیاهچاله در کهکشان راه شیری

در ابر ماژلانی بزرگ، یعنی کهکشان میزبان این ستاره، شرایط متفاوتی نسبت به راه شیری حکمفرماست. این کهکشان، غبار و عناصر فلزی (یعنی عناصری به جز هیدروژن و هلیوم) کمتری دارد.

پژوهشگران می‌گویند همین ویژگی ممکن است تفاوت‌هایی در چگونگی زندگی و مرگ ستاره‌ها ایجاد کند.

چنین شرایطی در دوره‌های اولیه شکل‌گیری عالم بیشتر وجود داشته و اصولا می‌توان گفت که چنین شرایطی ممکن است به وضعیت کهکشان راه شیری در دوران جوانی‌اش شباهت داشته باشد.

انفجار ابرنواختری چیست؟

ستارگان پرجرم گیتی برای کیهان‌شناسان سوژه‌های جذاب و حیرت‌برانگیزی به شمار می‌روند. به بیان ساده، وقتی که یک ستاره به پایان عمر خود نزدیک می‌شود، عناصر تشکیل دهنده‌ آن به نوبت می‌سوزند.

دم‌دست‌ترین عنصر برای سوختن در این کوره کیهانی، هیدروژن است و پس از تمام شدن آن، هلیوم و به تدریج عناصر دیگر و در پایان نوبت به آهن می‌رسد.

سوختن آهن برخلاف عناصر دیگر، مستلزم صرف مقدار زیادی انرژی است و آن انرژی‌ که پیش از آن برای پایداری کلی سیستم و غلبه‌ بر نیروی گرانش صرف شده بود باید در این مرحله صرف سوختن آهن ‌شود. این فرایند سبب می‌شود که هسته‌ ستاره منقبض ‌شود و دمای آن بالا برود.

به همان میزان که دما بالاتر می‌رود، آهن نیز سریع‌تر می‌سوزد. این فرایند در ادامه تا جایی پیش می‌رود که هسته‌ ستاره دچار فروپاشی می‌شود و ستاره‌ای عظیم، در کسری از ثانیه به اندازه زمین کوچک می‌شود.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

این همان مرحله‌ای است که در جریان آن، چگالی هسته به قدری بالا می‌رود که تبهگنی الکترون‌ها رخ می‌دهد و به دلیل چگالی زیاد، الکترون‌ها و پروتون‌ها با یکدیگر برخورد کرده و مقدار زیادی نوترون و نوترینو تولید می‌شود.

از این رو در ادامه این فرایند، یک انفجار ابرنواختری رخ می‌دهد و سرنوشت ستاره، بسته به جرم اولیه آن، به یک ستاره‌ نوترونی یا به یک سیاهچاله ختم می‌شود.

وزیر دفاع اسرائیل: ضرورت اقدام نظامی علیه برنامه اتمی ایران

یسرائیل کاتس وزیر دفاع جدید اسرائیل با اشاره به اولویت اسرائیل در جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی و این که اقدامات دیپلماتیک شامل تحریم‌ برای بازداشتن تهران کافی نیستند، گفت “اقدام نظامی اکنون ضروری است.”یسرائیل کاتس، وزیر دفاع جدید اسرائیل پنجشنبه ۲۱ نوامبر (۱ آذر) در نخستین گفتگوی خود پس از انتصاب به این سمت در دولت اسرائیل، در مصاحبه با شبکه ۱۴ تلویزیون اسرائیل با تاکید بر این که تل‌آویو می‌خواهد برنامه اتمی حکومت ایران را از بین ببرد، ممانعت از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی را “بالاترین اولویت اسرائیل” در جنگ اخیر خاورمیانه خواند.

کاتس با بیان این که موضع دفاعی اسرائیل تغییر کرده است افزود: «پیش از این، مخالفت‌هایی با گزینه نظامی وجود داشت و این طور گفته می‌شد که چنین گزینه‌ای نه ضروری است و نه ممکن. اما امروز، تمام نهادهای امنیتی اسرائیل با هم اتفاق‌نظر دارند که چنین اقدامی ضروری است و اینک همه معتقدند که این کار ممکن است.»

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

وزیر دفاع اسرائیل با بیان این که تهدید اتمی ایران “یکی از مسائل امنیتی بنیادین” است گفت: «راهبرد ما در برابر آن واضح است: ممانعت از دستیابی ایران به توانایی اتمی.»

کاتس همچنین با اشاره به این که در تشکیلات امنیتی اسرائیل در خصوص لزوم مقابله با برنامه اتمی ایران، “اجماع” شکل گرفته، یادآور شد که اسرائیل با در نظر گرفتن “ضرباتی که به توان دفاعی جمهوری اسلامی وارد کرده”، در حال حاضر برای از بین بردن برنامه اتمی- نظامی حکومت ایران “در موضعی قوی‌تر” قرار دارد.

بیشتر بخوانید: شورای حکام آژانس علیه برنامه هسته‌ای ایران قطعنامه صادر کرد

وزیر دفاع جدید اسرائیل همچنین در ادامه با اشاره به گسترش و پیشرفت برنامه اتمی جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر گفت که حکومت ایران “هرگز تا این میزان در برنامه اتمی خود پیشرفت نکرده بود، اما شرایط برای اسرائیل هم در راستای وارد کردن ضربه به برنامه اتمی ایران در مقایسه با گذشته بسیار فراهم‌تر شده است.”

در همین حال، به نظر می‌رسد تصویب قطعنامه جدید شوری حکام علیه فعالیت‌های اتمی حکومت ایران، به لحاظ سیاسی شرایط را برای اقدامات احتمالی اسرائیل تسهیل کرده است.

گیدئون ساعر، وزیر امور خارجه اسرائیل پس از تصویب این قطعنامه در شورای حکام، با انتشار پیامی در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی اکس (توییتر سابق) نوشت: «شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) امشب قطعنامه‌ای مهم را تصویب کرد که به موجب آن، آژانس موظف به ارائه ارزیابی جامعی از تمامی تخلفات هسته‌ای ایران می‌شود. مسابقه هسته‌ای ایران باید متوقف شود و برای دستیابی به این هدف، جهان باید فشار بر رژیم ایران را افزایش دهد. قطعنامه امشب بخش مهمی از تلاش‌های دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است.»

گزینه نظامی برای مقابله برنامه اتمی؛ در سایه قطعنامه جدید آژانس

اظهارات مقام‌های اسرائیلی درباره جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی در شرایطی عنوان می‌شود که شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی روز پنجشنبه ۲۱ نوامبر (۱ آذر) با صدور قطعنامه‌ای جدید، گسترش فعالیت اتمی ایران و افزایش غنی‌سازی اورانیوم به میزان بیش از ۳۲ برابر حد مجاز توافق شده را محکوم کرد.

بیشتر بخوانید: بیانیه آلمان، بریتانیا و فرانسه؛ توقف فوری غنی‌سازی در ایران

در بحبوحه اقدامات دیپلماتیک اعضای شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل نیز در سخنرانی خود در پارلمان اسرائیل با اشاره به ضرباتی که عملیات هوایی اسرائیل در جریان حمله پنجم آبان به ایران وارد کرد، از هدف قرار گرفته شدن “بخشی ویژه” از برنامه اتمی ایران و وارد آمدن خسارت به توان دفاع هوایی و موشکی جمهوری اسلامی خبر داد.

عملیات نظامی اسرائیل که تا کنون ابعاد آن به طور کامل روشن نشده در واکنش به حملات جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل طی روزهای ۲۵ فروردین و ۱۰ مهر صورت گرفته بود.

بیشتر بخوانید: عراقچی: تهران به گام “غیرفنی” اروپا پاسخ مناسب خواهد داد

در روزهای اخیر مقام‌های جمهوری اسلامی به طور پراکنده تهدید کرده‌اند که نه تنها به عملیات پنجم آبان اسرائیل واکنش خواهند داد بلکه در صورت انجام هر گونه اقدام بعدی اسرائیل در وارد کردن آسیب به تاسیسات هسته‌ای، در “همان سطح” پاسخ خواهند داد.

در همین زمینه فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روز جمعه دوم آذر (۲۲ نوامبر) وعده داد که حکومت ایران حمله اسرائیل را تلافی خواهد کرد.

عزم راسخ اسرائیل برای از بین بردن توان اتمی جمهوری اسلامی

به گفته کارشناسان سیاسی و نظامی که با استناد به اظهارات وزیر دفاع و نخست‌وزیر اسرائیل در خصوص آسیب‌های وارد شده به توان دفاعی حکومت ایران صورت گرفته، حکومت ایران هرگز تا این حد آسیب‌پذیر نبوده است.

یسرائیل کاتس، وزیر دفاع جدید اسرائیل شامگاه دوشنبه ۱۱ نوامبر (۲۱ آبان) در شبکه اجتماعی اکس (توییتر سابق) نوشت که “ایران بیش از همیشه در برابر آسیب به تاسیسات هسته‌ای خود آسیب‌پذیر است.”

بیشتر بخوانید: گروسی: نشانه‌ای از آسیب تاسیسات اتمی ایران توسط اسرائيل نیست

به باور بسیاری از ناظران سیاسی، حملات اخیر اسرائیل، شبکه دفاع هوایی ایران از جمله سامانه‌های S-300 ساخت روسیه را فلج کرد. افزون بر این، توانایی گروه تروریستی حزب‌الله لبنان نیز برای پاسخگویی نیابتی از طرف جمهوری اسلامی به طرز چشمگیری کاهش یافته است.

در همین راستا یسرائیل کاتس اعلام کرده است که اسرائیل در حال لابی‌گری فعالانه با ایالات متحده و سایر متحدان خود است تا “پیش از آنکه دیر شود، علیه برنامه اتمی ایران اقدام قاطعی انجام شود.”

بر اساس برآوردهای تحلیل‌گران بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD)، حمله ۲۶ اکتبر به ایران ممکن است یک تاسیسات مرتبط با تسلیحات اتمی در پارچین را هدف قرار داده باشد.

بیشتر بخوانید: هشدار عراقچی: ارائه قطعنامه علیه ایران تحریک‌آمیز است

در همین زمینه مارک دوبوویتز مدیر اجرایی اندیشکده دفاع از دموکراسی‌ها با اشاره به این که “اکنون شرایط برای اقدام پیشگیرانه اسرائیل که مدت‌ها به تاخیر افتاده بود، مهیاست” گفت این اقدام پیشگیرانه ممکن است “با هماهنگی قوی با ایالات متحده و حتی در قالب گزینه حمله مشترک صورت بگیرد.”

دوبوویتز با بیان این که “ملاها با ادعای پایبندی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در حال وقت‌کشی‌اند” گفت: “اما این تنها یک ترفند است. همان کلیدی که خاموش شده، می‌تواند در هر لحظه دوباره روشن شود. جهان باید به هشدارهای اسرائیل توجه کند، نه به وعده‌های توخالی حکومت ایران.”

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

آندریا استریکر، پژوهشگر بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها نیز با اشاره به این که جمهوری اسلامی “به جای پایبندی به تعهدات قانونی خود در زمینه منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و برداشتن گام‌های معنادار برای از بین بردن تهدید برنامه هسته‌ای خود، موضع دولت جدید ترامپ را تقویت کرده است.”

به گفته او این امکان وجود دارد که ایالات متحده “تاسیسات هسته‌ای تهران را هدف قرار دهد یا به اسرائیل در این زمینه کمک کند. این تاسیسات بدون دفاع هوایی، کاملا آسیب‌پذیرند.”

کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در باکو وارد وقت اضافه شد

در حالی که مذاکرات کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در باکو وارد وقت اضافه شده، کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه همچنان بر سر تأمین مالی ۱/۳ تریلیون دلاری برای مقابله با تغییرات اقلیمی تا سال ۲۰۳۵ اختلاف دارند.کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در باکو، آذربایجان، روز جمعه ۲۲ نوامبر (۲ آذر) وارد وقت اضافه شد؛ جایی که ریاست اجلاس با ارائه پیش‌نویسی جدید، خواستار افزایش کمک‌های مالی کشورهای صنعتی به ۲۵۰ میلیارد دلار در سال تا سال ۲۰۳۵ شده است. این رقم حدود ۲/۵ برابر بیشتر از کمک‌های فعلی است و به عنوان بخشی از هدف بزرگ‌تر ۱/۳ تریلیون دلاری در سال پیشنهاد شده است.

با وجود دو هفته مذاکره، کشورهای شرکت‌کننده هنوز نتوانسته‌اند به توافقی درباره منابع تأمین مالی و نحوه توزیع آن دست یابند. گسترش بانک‌های توسعه‌ای و مشارکت منابع مالی خصوصی از جمله راه‌حل‌های مطرح‌شده است.

شکاف‌های عمیق در مذاکرات

یکی از نقاط کلیدی اختلاف این است که چه کشورهایی باید در این فرآیند مشارکت کنند. پیش‌نویس ارائه‌شده مشخص نکرده است که آیا تنها کشورهای صنعتی سنتی باید کمک کنند یا کشورهای ثروتمند نوظهور مانند چین و کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز باید مشارکت داشته باشند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

برخی کشورهای در حال توسعه اصرار دارند که عمده وام‌های اعطایی به آن‌ها بدون بهره باشد. با این حال، این خواسته در اجلاس مورد پذیرش قرار نگرفته است. تا به امروز، اقتصادهای بزرگ تنها حدود ۱۰۰ میلیارد دلار در سال برای کمک به کشورهای فقیر در راستای مقابله با تغییرات اقلیمی و تطبیق با گرمایش جهانی اختصاص داده‌اند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

مارتین کایزر، رئیس “گرین پیس” Greenpeace در آلمان، از پیش‌نویس جدید انتقاد کرد و گفت: «اگر کشورهای اقتصادی بزرگ واقعاً تنها قصد دارند ۲۵۰ میلیارد دلار در ده سال آینده ارائه کنند، این توهینی به مردمی است که معیشت یا عزیزان خود را به دلیل خشکسالی و سیل از دست داده‌اند.»

فشار بر کشورهای نفت‌خیز

آنالنا بربوک، وزیر امور خارجه آلمان، از کشورهای تولیدکننده نفت مانند عربستان سعودی به‌دلیلمانع‌تراشی در پیشرفت مذاکرات انتقاد کرد. به گفته او این کشورها تلاش می‌کنند تا توافقات اجلاس قبلی در دبی، مانند کاهش گازهای گلخانه‌ای و حذف تدریجی نفت و گاز، را معکوس کنند.

بربوک در سخنرانی خود در باکو تأکید کرد که اروپا و آلمان بر اجرای تصمیمات اجلاس سال گذشته مُصر هستند. او همچنین خواستار سه برابر شدن تولید انرژی‌های تجدیدپذیر و دو برابر شدن بهره‌وری انرژی تا سال ۲۰۳۰ شد.

واکنش فعالان اقلیمی

فعالان اقلیمی نیز به شدت از مذاکرات ناامید هستند. ویویان رداتز، یکی از اعضای گروه WWF هدف‌گذاری مالی کنفرانس را نامشخص خواند و گفت: «مشخص نیست چه مقدار از این منابع به‌صورت کمک‌های بلاعوض و از منابع عمومی ارائه می‌شود و چه مقدار از منابع خصوصی تأمین خواهد شد.»

تغییر وضعیت در دقیقه ۹۰؟

تا زمان پایان رسمی اجلاس در جمعه شب، هنوز توافقی حاصل نشده بود و مذاکرات احتمالاً تا پایان هفته ادامه خواهد یافت. به گفته بربوک: «اکنون مثل لحظات حساس بسکتبال، زمان تصمیم‌گیری‌های بزرگ است.»

گزارش مستقل کارشناسان سازمان ملل نیز نشان داده که نیاز به کمک‌های مالی خارجی برای کشورهای در حال توسعه می‌تواند تا سال ۲۰۳۵ به ۱.۳ تریلیون دلار در سال برسد. با این حال، بسیاری از کشورهای صنعتی اعلام کرده‌اند که تأمین چنین مبالغی از بودجه‌های عمومی غیرواقعی است.

به نوشته اشپیگل آنلاین، پیشنهاد ریاست اجلاس برای تأمین مالی ۲۵۰ میلیارد دلاری، با انتقادات شدید مواجه شده و آن را به‌عنوان یک “شوخی تلخ” توصیف کرده‌اند.

برخی کشورها، از جمله آلمان، از چین و کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس خواسته‌اند تا در این کمک‌ها مشارکت کنند. با این حال، طبق قوانین قدیمی سازمان ملل، این کشورها همچنان به‌عنوان “کشورهای در حال توسعه” طبقه‌بندی می‌شوند و واجد شرایط دریافت کمک هستند.

با وجود این اختلافات عمیق، همه طرفین توافق دارند که وقت برای مقابله با بحران اقلیمی به‌سرعت در حال اتمام است.